Your browser does not seem to support JavaScript. As a result, your viewing experience will be diminished, and you have been placed in read-only mode.
Please download a browser that supports JavaScript, or enable it if it's disabled (i.e. NoScript).
دیوانه چو دیوانه ببنید خوشش آید خیام
چو خواب مردم دیوانه تعبیرم جنون دارد به یاد من مکش زحمت فراموشم، فراموشم...
که همچو موج از آغوشم برون میتازد آغوشم
به احوال من بیدل کسی دیگر چه پردازد ز بس بیحاصلم از خاطر خود هم فراموشم...
نم اشک زمینگیرم، مپرس از سرگذشت من شکست دل ز مژگان تا چکیدن داشت بر دوشم...
چو طفل اشک مپرس از لباس خرمی من به صدهزار تپش کردهاند آبله پوشم...
زبان نالهٔ من نیست جز نگاه تحیر چو شمع تا مژه برهم رسیده است خموشم
یاد باد انکه ز ما وقت سحر یاد نکرد به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم.....
حالی شده حالم که به حالت نگرانم آنقدر که از روز وصالت نگرانم
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردنست .... #چشم های مخمور