روز آخر ️

[دختر یخی]

چقدر بده وسط قصه ،قصه تموم شه://

[دختر یخی]

تا حالا حساب کردین چن بار با موس کلیک کردین من یه روز کردم شد1897!!!

[Dr-acula]

این موج میرسد به ساحل که جدا شوی ...

[صوفی]

دختر یخی مثل فیلم هیجان انگیزی که درست وسط فیلم ، دیتا قطع بشه و دیگه هیچ وقت اون فیلمو تماشا نکنی
و مرتبا با خودت کلنجار بری که این قصه چطور میتونست پیش بره
و حتی اجازه نداشته باشی که برگردی و تماشا کنی
و حتی ندونی چرا انقد خودتو آزار میدی
و اون فیلم یه فیلم "کاملا" معمولی نباشه!
و اصلا ندونی خودت بازیگر فیلمی هستی که مرتب برات نمایش داده میشه
و هیچ وقت با هم هم بازی نشین
و دیتای زندگیتم قطع شه
شایدم خودت قطعش کنی

[دختر یخی]

صوفی وقتی قطعی دیتای زندگیت دست خودت نباشه و تو تا اخرش تو همون قسمتش میمونی فقط تکرار میشه در حالی که دوس داشتی قطع نشه اما کاریه که شده و دست تو هم نیس باید باهاش راه بیای .....

[صوفی]

دختر یخی من میدونستم اگه اون دکمه رو بزنم خاموش میشه !
کاش اصلا این فیلمو واسه تماشا انتخاب نمیکردم
اما من انتخاب نکردم
به خودم اومدم دیدم تو فلشم کپی شده
یه نسخه به کیفیت نسخه ی اصلی
منم که تنها بودم
دلم خواست بشینم و تماشاش کنم
قطع و وصل میشد هی ولی قشنگ بود
هنوزم میشه دکمه رو زد و انداختش رو پرده
هنوزم تنهام
حوصله م سر میره تنهایی
ولی مگه اون فیلم واسه سرگرمی من ساخته شده؟
قهرمانای فیلما چرا مارو نمیبینن؟
کاش میشد بریم اون تو!
یا لااقل اونا بیان بیرون

[Lili]

[دختر یخی]

@tajrobi-nil یه جنگ بی فایده با نتیجه معلوم

[Lili]

دختر یخی

[دختر یخی]

@tajrobi-nil درکل به نظرم هیچ چیز فراموش نمیشه ادم خودشو میزنه اون راه خودشم میدونه !

[Lili]

دختر یخی

[دختر یخی]

@tajrobi-nil عاغا دیتای زندگیت قطع نشده نمی فهمی هیچی:ا

[Lili]

دختر یخی

[صوفی]

https://cdn.tabnak.ir/files/fa/news/1393/2/11/369079_212.mp3
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن
پ.ن : یکم ردش کنید:/
#خسرو_شکیبایی

[Lili]

[دختر یخی]

اشکام یخ زدن://

[صوفی]

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
يادت می‌آيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن

[صوفی]

این تنها چیزیه که ازش مطمئنم!

[Dr-acula]

واااای

[صوفی]

ديگر از اين همه سلام ضبط شده بر آداب لاجرم خسته ام بيا برويم
آن سوي هر چه حرف و حديث امروز است هميشه سكوتي براي آرامش و فراموش ما باقيست
ميتوانيم بدون تكلم خاطره اي حتي كامل شويم
ميتوانيم دمي در برابر جهان به يك واژه ساده قناعت كنيم
من حدس ميزنم از آواز آن همه سال و ماه هنوز بيت ساده اي از غربت گريه را به ياد آورم
من خودم هستم بي خود اين آينه را روبروي خاطره نگير
هيچ اتفاق خاصي نيفتاده است
تنها شبي هفت ساله خوابيدم و بامدادان هزار ساله برخاستم