خــــــــــودنویس
-
داشتم به این فکر میکردم که باید چیکار کنم سنی که توش هستم به نسبت سنای دیگه (سن بیشتر و سن کمتر) متفاوته و یه جورایی دوست داشتنی هست. نه فقط از نظر خودم از نظر همه. نمیدونم شما هم همینطور حس کردین یا فقط من اونم اینکه بقیه افراد مثلا همسنای من رو بیشتر دوست دارن نسبت به بقیه افراد
اینکه چرا اینو گفتم هنوز تحت بررسی هست که علت چیه و چرا....
ولی چیزی که واضحه و دارم میبینم اینه که اینجا یعنی تو این کشور هر چقدر که سنت بیشتر میشه دیگه همون ادم قبلی (یعنی الانت) نیستی. نمیدونم همش احساس میکنم بعد از دور و بر 25 سالگی انگار همه مردن و فقط چشماشون بازه و نفس میکشن. یعنی خیلی چیزا مردنی شد.
نمیدونم تو فکر این بودم که چطوره بزنم همین الان همه چی سیو بشه. چیزی که هست یعنی مانعی که هست اینه که به مشکل برمیخوری از جهاتی.
یعنی مثلا40-30 سال سن داشته باشی ولی مثل یه ادم باشی که 20 سال سن داره.باید بررسی کرد -ولی به احتمال خیلی زیاد سیو کنم این دوره رو . یعنی کنجکاوی و دوست داشتن
و فکرای غیر عادیش و یه تمایزی که هست بین ما و سنای دیگه
-
نامه پنجم
عزیز من!
"شب عمیق است؛ اما روز از آن هم عمیقتر است. %(#7a0000)[غم عمیق است] اما %(#b00606)[شادی از آن هم عمیقتر است]".
دیگر به یاد نمیآورم که این سخن را در جوانی در جایی خوانده ام ، یا در جوانی، خود، آن را در جایی نوشته ام.
اما به هر حال ، این سخنی ست که آن را بسیار دوست میدارم.
دیروز نزدیک غروب، باز دیدمت که غمزده بودی و در خود. %(#4ab006)[من هرگز ، ضرورت اندوه را انکار نمیکنم]؛ چرا که میدانم هیچ چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمیکند و الماس عاطفه را صیقل نمیدهد؛ اما %(#0660b0)[میدان دادن به آن را نیز هرگز نمیپذیرم]؛ چرا که %(#9906b0)[غم حریص است] و بیشترخواه و مرز ناپذیر، طاغی و سرکش و بد لگام.
%(#b00674)[هر قدر که به غم میدان بدهی] ، %(#e603b1)[میدان میطلبد] ، %(#fa2fcb)[و باز هم بیشتر] ، %(#ff4fd6)[و بیشتر…]
%(#259400)[هر قدر در برابرش کوتاه بیایی ،] %(#35cc02)[قد میکشد،] %(#3ede09)[سلطه میطلبد،] %(#5cf529)[و لِه میکند…]
غم ، هرگز عقب نمینشیند مگر آن که به عقب برانی اش ، نمیگریزد مگر آن که بگریزانی اش ، آرام نمیگیرد مگر آن که بی رحمانه سر کوبش کنی…
غم، هرگز از تهاجم خسته نمیشود.
و هرگز به صلح دوستانه رضا نمیدهد.
و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده میشود، و بی اعتبار، و نا انسان، و ذلیل غم، و مصلوب بی سبب.
از کتاب چهل نامهی کوتاه به همسرم/نادر ابراهیمی
خودنویس نیست نادر ابراهیمی نویسه
میخواستم اینجا هم باشه -
گلایه از شکست خوردن و ترس از شکست خوردن تو اینده(نیومده) و ترس از ریسک کردن, مسخره ترین چیزایی هستن که وجود دارن. شکست میخورم تا راه بهتر رو پیدا کنم. از امتحان کردن راه های جدید نمیترسم. با امتحان کردن راه های جدید یا به چیز هایی که میخواستم میرسم و یا اینکه بررسیش میکنم تحلیلش میکنم تا ببینم مشکل چی بود.مهم اینه دایم در حال تغییر باشم.
کنار رفتن یه ادم از زندگیت جا رو برای یه ادم دیگه بار میکنه برای یه دنیای دیگه باز میکنه.یهویی این ادم به ذهنم اومد
یه چیزایی تو ذهنمه-باید تو دفتر یادداشت بنویسم و عملیشون کنم :face_savouring_delicious_food:
-
میخواهم در جاده ای متروک به دور از همهمه قدم بزنم
این جاده را ادامه دهم و آنقدر ادامه دهم تا به بهشت برین خودم برسم
به دور از همهمه شهر
به دور از این مردم!!!
در لاک خودم ...
حصاری به دورم بکشم از جنس تنهایی ...
آنقدر در خودم غرق شوم که دیگر جایی برای دیگری نباشد
حالم از مردم این شهر گرفته است
مردمی که فقط و فقط دیگر نمیخواهم ببینمشان
ای کاش آدم به سمت درخت ممنوعه نمیرفت ...
تا الان مایی وجود داشته باشد...
#خود نویس دلی ... -
از این فکر و خیال ها چیزی عایدم نشد و باید هم نمیشد. در نتیجه باید بندازم دور :face_savouring_delicious_food:
یه عادت که باید روش کار کنم تا ایجاد بشه کاملا: تمرکز کامل رو هدف. میدونم این فکرا به خاطر چی هستن این طبیعیه.
تمرکز عمیق رو هدف هام. این اخرین باری بود که فکر و خیال داشتم :face_savouring_delicious_food:
دقیقا دست خودم بوده و هست.. اهنگ غمگین زدن پست غمگین زدن -فکر و خیال ایجاد کردن برای تفریح و تنوع ! بود(همیشه حالت خوب و یکنواخت باشه خیلی لذت بخش نیست
)
دارم تمرین میکنم که تمرکز رو کامل بدم به هدف هام.
این یه خاصیت تغییره خب . دایم باید تو تغییر باشی
-
خودنویسام بیشتر حرف دل بود و بار غم داشت....
یکی رو نوشتم دیشب گفتم بزارم اینجا
اما خب مثل بقیه (البته به جز اولیش ک نوشتم) غمگین بود...و از بقیش دردناک تر اما خب
وقتی دیدم نوشته بوی شکفتن را میشنوم
گفتم نه!
و ننوشتم
زندگی هنوز قشنگیاشو داره!!!!
شادی...لذت....ارامش... اینا رو خدا برا همه امون تو این دنیا بی اندازه گذاشته ...
این هنر ماست ک دریافتشون کنیم
میخوام بگم خواهرم :
من هم با تو بوی شکفتن را میشنوم -
پر از آشوبم
مانند موجی که مدام به دیواره صخره برخورد میکند ...
برخورد؟؟؟
شاید این برخورد های پی در پی عمدی باشد ...
آرام باش دریایَم تا به حال ندیده ام دریایی را که بدون باران تمام شده باشد
و ندیده ام صحرایی را که با باران دریا شده باشد
آرام باش
اگر میتوانی...#خود نویس دلی...
-
میخوام بگ اشکال نداره اگر نشد ..اگر نتونستم باهات سازگار بشم ...
میدونی تو برام مثل ی واکسن میمونی !! برات تب میکنم.. مریض میشم اما میدونی تو واقعا ضربه نمیزنی ! تو فقط کمک میکنی در برابر ادمای بعدی قویتر بشم... تو بهم یادمیدی چ قدردنیا خطرناکه .. واسه همینه که دوستتدارم ...! -
هرچند حال زمین و زمان بد است
یک قطعه از بهشت در اغوش مشهد است
حتی فرشته ای ک ب پابوس امده
اینجا میان رفتن و ماندن مردد است
اینجا مدینه نیست نه اینجا مدینه نیست
پس بوی عطر کیست ک شبیه محمد است؟
حتی اگر ب اخر خط هم رسیده ای
اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی ک اسمان ب زمین وصل میشود
اینجا بهشت. شهر خدا. شهر مشهد است
دلم تشنه است سیراب پابوسش کن یا ضامن اهو -
گاهی تمام قد باید رفت....نه نصفه و نیمه!
بگذار تا در خودت گم شوی تا در میان کسانی که حضورت را از گوشه ی چشمت می چکانند..
گاهی رفتن به هزاااار ماندن می ارزد........
گاهی باید رفت بدون هیچ اعتراضی...هیچ نگاهی به پشت سر..نه شکوه ای نه شکایتی نه اندکی به حرفم گوش کنیدی....گاهی باید گذاشت و رفت دور از قضاوت های یک طرفه و قصه های تکراری این موجودات دو پای بی احساس!!!
این روزا همش میگم یادش بخیر ....یادت بخیر انجمن قدیم!!
یه روزایی اینجا تنها جایی بود که میون اون همه حال بد حالمو خوب میکرد .....خیلی وقته که اینجوری نیست ...هر دفعه میای یه خبر جدید که حالتو عجیب میگیره....خستم از شنیدن یه سری حرفا....یه سری حاشیه های مزخرف گونه.....یه عده که نیستن ولی هستن!!! یه عده که نمیدونم دارن به کجا میرن......تا کی اخه؟؟؟یه وقتایی اینقدر ذهنت پر از علامت سوال های مختلف میشه که .....
خیلی حرفا هست که خیلی وقته تو دلم مونده ولی چون به یه نفر قول دادم میذارم همون جا بمونن....
#یه آسمان آبی با کلی حرف تلمبار شده و کلی علامت سوال.......
.
.
یه سری ادمای اینجا هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشن ممنونم ازتون خیلی چیزا یاد گرفتم اینجا : )
امیدورام یه روزی یه جایی خبر موفقیتتونو بشنوم : )
اگه یه وقت با حرفام ناخواسته کسی رو رنجوندم عذر میخوام: )
حال دلتون همیشه خوب رفقا -
تا خرخره پر حرفی پر از فریاد پر از نفرین پر از یاد روزهای ب یاد ماندنی اما سکوت ......چرا و ب چ قیمتی ........
نمیدونم چیکار کنم .....نمیدونم چ کسیو مقصر اعلام کنم ......نمیدونم یقیه کیو بگیرم .....نمیدونم چرا رفتنو فریادی نزدن ....نمیدونم و نمیدونم ........ینی چی ...چرا سکوت .....الکی بگذریم الکی یه چیزیو تو سینه حبس کنیمو بریم پس وجدانمون چی میشه .....بد دردیه فریادت ب جایی نرسه ....بد دردیه بخای حرفتو ب کرسی بنشونی اما نشه .....فقط در یک جمله ......
هیچ کسی و هیچ دستگاه و تجهیزاتی عاشق چش و ابروی ما نیس .....
نمیخام جا بزنم اما انگار تنها راهه ....نمیخام از ی سوراخ دو بار بگزم ......
قصد دلخور کردن کسیو نداشتم ....خلاصه حلال کنید
خداحافظ .....