هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
دیروز گردن پسر عمه م رو محکم گرفتم که نتونه نفس بکشه بعد از حدود بیست ثانیه دست و پاش خشک شد وقتی ولش کردم چند ثانیه ثابت بود بعدش یهو شروع به بالا پایین شدن کرد مثل کسی که کل ماهیچه هاش منقبضه و خنده ها شد و بسی نشاط رفت ...
آخرش یکم شبیه تاریخ بیهقی شدDr-acula در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
دیروز گردن پسر عمه م رو محکم گرفتم که نتونه نفس بکشه بعد از حدود بیست ثانیه دست و پاش خشک شد وقتی ولش کردم چند ثانیه ثابت بود بعدش یهو شروع به بالا پایین شدن کرد مثل کسی که کل ماهیچه هاش منقبضه و خنده ها شد و بسی نشاط رفت ...
آخرش یکم شبیه تاریخ بیهقی شدعجب پسر عمه ای
نزد شمارو دکتر دراکولا
-
Dr-acula در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
بقیه آنلاینا ک چیزی نمیگید ایشالا بمیرید
حس کردمباید یادداوریش کنم
-
@zedtwo بخشش لازمنیست
اعدام میکنیم
خب الکی هم میشه گفت
شاید اخرین باری باشه باهمیم !
از فرصت ها استفاده باید کرد تا دیر نشده!
تا نرفته...تادیر نیست ...بگو دوسش داری جوری ک فک کن این اخرین باره
#ی کلمه هم از مادر دوماد -
@zedtwo در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
Acola بازم حرفی ندارم :|
فقط ب دوماد سلام برسون تا نرفته :|داشته باشی هم نمیتونی بگی
بزرگیتو میرسونم
تاجایی ک من میدونم مادرش بودم