-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۹:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۹:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۲۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۲۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یادمه یه سری معلم دینیمون یه فلشی به یکی از دوستام دادش که واسش اپ اندروید بریزه...رفیقمم اومد فلش رو داد به من واسش اپ اندروید بریزم...فلش رو بردم خونه..خیلی نو بودش...وصل کردم به پی سی ..یخورده سیستم باهاش ور رفت..یهو فلش نیم سوز شدش
منم ترسیدم بدجور...16 گیگ فلش...یکم با فلش ور رفتم که درست شدش..ولی نگو تو کامپیوتر من درس کار میکردش...فرداش دادم به رفیقم گفتم چیزی نداشتم بریزم...برد داد به یکی از دوستایه دیگم ! اونم فرداش اورد فلش رو با یه سی دی...برگشت گفتش که حال نداشتم تو فلش بریزم واست سی دیشو اوردمنگو فلش کلن تموم کرده بوده..اینم واسه اینکه سوختنش رو به گردن نگیره برگشت گفته که تو فلش نریختم سی دیشو برات اوردم ! خلاصه ای دیگ اش نخورده و فلش سوخته !
معلممون فهمیدا..ولی چیزی به رومون نیاورد ! -
یادمه یه سری معلم دینیمون یه فلشی به یکی از دوستام دادش که واسش اپ اندروید بریزه...رفیقمم اومد فلش رو داد به من واسش اپ اندروید بریزم...فلش رو بردم خونه..خیلی نو بودش...وصل کردم به پی سی ..یخورده سیستم باهاش ور رفت..یهو فلش نیم سوز شدش
منم ترسیدم بدجور...16 گیگ فلش...یکم با فلش ور رفتم که درست شدش..ولی نگو تو کامپیوتر من درس کار میکردش...فرداش دادم به رفیقم گفتم چیزی نداشتم بریزم...برد داد به یکی از دوستایه دیگم ! اونم فرداش اورد فلش رو با یه سی دی...برگشت گفتش که حال نداشتم تو فلش بریزم واست سی دیشو اوردمنگو فلش کلن تموم کرده بوده..اینم واسه اینکه سوختنش رو به گردن نگیره برگشت گفته که تو فلش نریختم سی دیشو برات اوردم ! خلاصه ای دیگ اش نخورده و فلش سوخته !
معلممون فهمیدا..ولی چیزی به رومون نیاورد !نوشتهشده در ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۲۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Phenomenon در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
نگو فلش کلن تموم کرده بوده
فلش تموم کرده بود
وااااای رضا ترکیدم -
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۵، ۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه خاطره میگم دیدم اینجا اثری ازش نیس
.....
مارو یه بار از طرف مدرسه بردن اردو شمال .....
پاییز بودش
رفتیم لب دریا ......مدیر گف کسی نباید بره تو اب ....
اما مگه میشه ادم اروم قرار داشته باشه ....
هیچی دیگه مام 5 6 نفر بودیم شلوووووووووغ ...
دستای همو گرفتیم کفشامون در اوردیم بدو بدو تا تو اب .....
هیچی دیگه یکم شلوارامون خیس شد دیگه گفتیم مهم نیس ما که خیس شدیم حداقل بزار یکم خوش بگذرونیم
هی این کار تکرار کردیم تا اخر کل لباسامون خیس شده بود ..شدیم موش اب کشیده .....اونم لباسای مدرسه ......
هیچی مدیر اومد ....عصبانی......سرزبون دارشونم فقط من بودم .....هرچی زبون ریختم که حالا عب نداره و یه بار اردو اصلن ...از نمره انضباط همه 2 نمره کم کرد از من 4 نمره .....
رفتیم چن تا بسته مشنبا فریزر خریدیم جورابامون انداختیم توش
مشنبا ها رو پاره کردیم مث جوراب کردیم پامون بعد از روش کفش پوشیدیم
اتوبوسم ماشین بابای دوستم بودش برا اینکه اونم عصبانی نشه ....
رفتیم از نونوایی مشنبای بزرگ گرفتیم تیکه کردیم انداختیم روی صندلی ماشین نشستیم روش ......تا قزوین .....لباس و بدنمون پر ررررررررررررررر از شن . ماسه
رسیدیم قزوین اخر سر راننده اتوبوس اومد سراغ ما دید تمام شن شده
یه دونه سطل اب و دسمال نفری داد بهمون کل اتوبوس شستیم تحویل دادیم بهش .....
اخ اخ داغون شدیم اما خیلی خوش گذشت -
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۵، ۹:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیم -
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیممارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
-
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
نوشتهشده در ۶ آذر ۱۳۹۵، ۹:۴۳ آخرین ویرایش توسط عااطفه انجام شدهDR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
اون موقع که داشتم از تیم جدا میشدم شما هنوز عضو نشده بودی تو انجمن همه میدونستن چه حالی داشتم یه چشم اشک بود یه چشم خون .......الان یاد اون روزا میوفتم که میرفتم......یاد کارامون
ولی خیلی خوب بودش
عین تالار عروسی میشد باشگاه همه دیونه بازی در میاوردیم -
DR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
اون موقع که داشتم از تیم جدا میشدم شما هنوز عضو نشده بودی تو انجمن همه میدونستن چه حالی داشتم یه چشم اشک بود یه چشم خون .......الان یاد اون روزا میوفتم که میرفتم......یاد کارامون
ولی خیلی خوب بودش
عین تالار عروسی میشد باشگاه همه دیونه بازی در میاوردیممارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
DR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
اون موقع که داشتم از تیم جدا میشدم شما هنوز عضو نشده بودی تو انجمن همه میدونستن چه حالی داشتم یه چشم اشک بود یه چشم خون .......الان یاد اون روزا میوفتم که میرفتم......یاد کارامون
ولی خیلی خوب بودش
عین تالار عروسی میشد باشگاه همه دیونه بازی در میاوردیممیدوونم میدووونم شرایطو داشتم مام میرفتیم مسابقات همینجووری از این خل چل بازیا درمیاوردیم
کلا اردو خوش مگیزرههه
منم فعلا بخاطر کنکوووور جان نمیرم سرتمرین چون نمیرمم ی سالی محروم شدم ههه -
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
DR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
اون موقع که داشتم از تیم جدا میشدم شما هنوز عضو نشده بودی تو انجمن همه میدونستن چه حالی داشتم یه چشم اشک بود یه چشم خون .......الان یاد اون روزا میوفتم که میرفتم......یاد کارامون
ولی خیلی خوب بودش
عین تالار عروسی میشد باشگاه همه دیونه بازی در میاوردیممیدوونم میدووونم شرایطو داشتم مام میرفتیم مسابقات همینجووری از این خل چل بازیا درمیاوردیم
کلا اردو خوش مگیزرههه
منم فعلا بخاطر کنکوووور جان نمیرم سرتمرین چون نمیرمم ی سالی محروم شدم هههDR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
DR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودمجرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
اون موقع که داشتم از تیم جدا میشدم شما هنوز عضو نشده بودی تو انجمن همه میدونستن چه حالی داشتم یه چشم اشک بود یه چشم خون .......الان یاد اون روزا میوفتم که میرفتم......یاد کارامون
ولی خیلی خوب بودش
عین تالار عروسی میشد باشگاه همه دیونه بازی در میاوردیممیدوونم میدووونم شرایطو داشتم مام میرفتیم مسابقات همینجووری از این خل چل بازیا درمیاوردیم
کلا اردو خوش مگیزرههه
منم فعلا بخاطر کنکوووور جان نمیرم سرتمرین چون نمیرمم ی سال محرومم کردن ههه -
نوشتهشده در ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۲۰:۴۴ آخرین ویرایش توسط پویا انجام شده
سلام دوشنبه همین هفته امتحان دینی زیست و زبان داشتیم زنگ اول دینی داشتم بعدمعلممون اومد سرکلاس که امتحان بگیره گفت من اول درس می دم بعد امتحان می گیرم خوب ماکه درسو گوش نکریم نخونده بودیم سر کلاش استفاده ای بر ای امتحان کردیم 20دقیقه اخر کلاس یکی از بچه های خر خون گفت امتحان بگیرید وقت نمیشه معلم کتاب تست داد بهش فتو بزنه وامتحان بگیره هرچی اصرار کردیم قبول نکرد تازمانی که برگه هارو بیا همه در حال لنعت کردن بچه خرخون بودیم
بعداومد با دست خالی گفت دفتر داره برگه های کلاس دیگه رو میزنه زنگ تفریح بیا برگه هارو ببرید معلمون از خوشحال ما عصبانی شدگفت نمایده کلاس کی بعد گفت برو دفتر بگو برگه هارو بزند رفت بعد از چند اومد .............. %(#ff0033)[اگر گفتی چی گفت ........]
...............
..
برگه ها داخل دستگاهه نمیشه بیرون بیارن زنگ تفریح بگیرید معلمون قبول کردامتحان نگرفت
اون که اخر کلاس نشسته بود گفت من دروغ گفتم رفتم توی حیاط دوری زدمو اومد -
ی دفعه محض اذیت ماژیک های وایت برد رو برداشتیم و از این مدل دیگه ک پاک نمیشن جاشون گذاشتیم
دبیر هم تخته رو پر کرد ما هم هی تو دلمون هیجان داشتیم ک اخ جون الان تخته رو بخواد پاک کنه ضایع میشه ما کیف می کنیم
ولکن از اونجایی که شانس نداریم در همین بین زنگ خورد و تخته رو پاک نکرد و ما ضایع شدیم :| زنگ تفریح هم مجبور شدیم تخته رو با مکافات بسیار پاک کنیمکلید اسرار :"
-
نوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ۹:۲۶ آخرین ویرایش توسط Drrrr انجام شده
نبینم اینجا بخوابه
@دانش-آموزان-آلاء
دوم دبیرستان بودیم یکی از معلم شیمی مون ازش خوشمون نمییومد و خودش از سوسک بدش میومد عجیبم بدش میومد
اقا روز تولدش همه کلی سوسک جمع کردیم یکیمونم قرار بود جعبه بیاره همه رو ریختیم توش
اقا اومد با چه ذوقی و تشکرو اینا باز کرد همه ی سوسکا ریخت بیرون
وای خدااااا
دیگه از کلاس رفت که رفت کلا از مدسه رفت -
ی دفعه محض اذیت ماژیک های وایت برد رو برداشتیم و از این مدل دیگه ک پاک نمیشن جاشون گذاشتیم
دبیر هم تخته رو پر کرد ما هم هی تو دلمون هیجان داشتیم ک اخ جون الان تخته رو بخواد پاک کنه ضایع میشه ما کیف می کنیم
ولکن از اونجایی که شانس نداریم در همین بین زنگ خورد و تخته رو پاک نکرد و ما ضایع شدیم :| زنگ تفریح هم مجبور شدیم تخته رو با مکافات بسیار پاک کنیمکلید اسرار :"
sahba در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ی دفعه محض اذیت ماژیک های وایت برد رو برداشتیم و از این مدل دیگه ک پاک نمیشن جاشون گذاشتیم
دبیر هم تخته رو پر کرد ما هم هی تو دلمون هیجان داشتیم ک اخ جون الان تخته رو بخواد پاک کنه ضایع میشه ما کیف می کنیم
ولکن از اونجایی که شانس نداریم در همین بین زنگ خورد و تخته رو پاک نکرد و ما ضایع شدیم :| زنگ تفریح هم مجبور شدیم تخته رو با مکافات بسیار پاک کنیمکلید اسرار :"
وای یادش بخیییییییر
-
وای ما مدرسه نمونه بودیم خیر سرمون بعد خیلی سخت میگرفتن بهمون تو نظم و انظباط و اینا مدیر قبلیمون زد یه روز باز نشسته شد سال سوم دبیرستان بودیم زنگ تاریخ بود و همه ما هم یاچرت میزدیم تو کلاسش یا گوش نمیدادیم کلا حوصلمون نمیکشید هوا هم دقیقا یادمه بارونی بود تو همون زنگ که ما تو کلاس بودیم نگو مدیر جدید رو اوردن مدرسه و دارن معرفیش میکنن و مدیر جدبد اومده مدرسه خو ماهم نمیشناختیمش چون ندیده بودیمش اصلا درسو دبیرمون داد بعدش ولمون کرد به حال خودمون گفت هر کاری دوست دارید بکنید دوتا از بچها به عنوان شوخی کفش اون یکی رو گرفت گفت از پنجره پرتش میکنم پایینا اونم گفت پرت کن کلاس ماهم طبقه سوم بود و پنجرش هم حیاط مدرسرو نگا میکرد نگو تو همین حالم مدیر جدیده داره حیاط مدرسرو نگا میکنه کفشرو پرت کردن خورد تو سر مدیره بعد جالبش اینه چون هنوز نگفته بودن بهمون که این مدیره کسی نمیشناختش برگشتن گفتن بی زحمت کفش مارو از اون پایین پرت کن بیاد بالا دیدیم یکی با یه لنگه کفش اومد بالا به دختره گفت من اگه گذاشتم تو با این کفش بری خونه حالا ببین بدبخت یه ماه پدر مادرش مدرسه بودن همش هیچی دیگه دختره هم بدون یه لنگه کفشش رفت خونه اون روز ینی قیافه ها ما دیدنی بود مرده بودیم از خنده
یاد ایام بخیر واقعا دلم تنگ شده برا اون روزا -
یه بارم از طرف مدرسمون بردنمون کانون فرهنگی و اموزش تو همین سال دبیرستا ن ولی فک کنم اول بودیم یا دوم یادم نیست دقیق یه فیلم چرتی گذاشته بودن میگفتن ببینین فیلمه هم نه تهش معلوم بود نه سرش خلاصه خیلی مسخره بود یکی از دوستام دشویی رو بهونه کرد 4 نفرمونم دستشویی رو بهونه کردیم و رفتیم اخه ما اکیپی میگشتیم باهم میرفتیم دستشویی باهم تصمیم میگرفتیم اب بخوریم کلا باید باهم میرفتیمم همه جا خلاصه جیم شدیم رفتیم تو حیاط نشستیم برا خودمون تا وقت فیلمه بگذره بره برگردیم مدرسه یه مدرسه پسرونه دبیرستان هم دیوار به دیوار بود با کانونه نمیدونم چی به عقل من رسید یه سنگو برداشتم جو گرفتم میخواستم پرتش کنم الکی بالا اصلا قصد بدی نداشتم یادم نیس برا چی این سنگرو برداشتم فک کنم الکی میخواستم پرتش کنم اونور ولی نمیدونم چی شد چنان محکم پرت شد رفت افتاد تو مدرسه پسرونهه نگو زنگ تفریح اونا هم هس یهویی دیدم دیکی داد زد گفت اااااااااااخ هممون خشکمون زد اینقدر ترسیدیم نفهمیدیم چه شکلی برگشتیم تو سالن و بقیه فیلمرو دیدیم تازه من اینقدر هل شده بودم رفته بودم نشسته بودم اول اول سالن پیش یه عالمه مرد و دبیرو اینا الان که الانه نمیدونم چش شد پسره که داد زد خورد تو سرش سنگه خورد تو چشمش نفهمیدم ایشااله که خوب باشه
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط 22ستاره انجام شده
حتما خونده بشه این خیلی باحاله الانم یادم میفته خندم میگیره یادمه برا کلاسای مثل زیست که نیاز به شکل داشتیم واسه توضیح یه سالن بزرگ داشتیم بهش میگفتیم کلاس هوشمند خیلی بزرگ بود این تخته هوشمنده مثل سینما بود یه روز یکی از دوستام به دبیر زبانمون بود یا زیستمون دقیقا نمیدونم کدومش بودولی فکر کنم همون زیست بود ما کلاس اطلاعات عمومی برا زیست داشتیم راجب چیزایی که تو کناب نبود بحث میکردیمو اینا بعد یکی پرید گفت خانوم من یه سری مطالب علمی دارم مرتبط بازیست براتون بیارم اینجا بحث کنیم روش معلمه هم گفت بیار چه بهتر نمره هم داره تازه دو روز گذشت رسیدیم دوباره به زیست دختره فلششو داد که بزنن به سیستم مطالبش بیاد بالا چراغا هم کلا خاموش سالن تاریک تاریک یهو دیدیدم یه فیلم امریکایی پر صحنه و هات اومد بالا همه هنگ کردیم دبیره بدبخت خشکش زد دختره نگو یادش رفته فیلماشو پاک کنه از فلشه دبیره هم با اون یکی فایلا اشتباه گرفته بودش ولی دبیره فک کرد مطلب علمیش همینه
از شانش گند دختره هم فیلمه سریالی بود دقیقا یه صحنه ی خیلی افتضاحش اومد بالا ما هم سوم بودیم اخرا سالم بود نزدیکا فصل 11 و اینا دیگه دختره بد بخت گریش گرفت اخر و کلی دعوا و همه دبیرا دیگه فهمیده بودن به مبحث ازدواج میرسیدیم تو دینی با تیکه بهمون درس میدادن به فصل 11 زیست میرسیدیم باز تیکه میپروندن خلاصه سوژه خوبی شده بودیم تو مدرسه مگه ولمون میکردن دختره هم حالا ازاین بچه مثبتا میخورد بهش باشه بیشتر تعجبمون از این بود که اینو این فیلما عجیب و بعید بود قیافه ها ما مسخره بود با چه دقتیم ذل زده بودیم به تختهه و منتظر مطلب علمی بودیم