-
هرچه بیشتر فکر می کنم
کمتر به یاد می آورم خودم را
پیش از عاشقت بودن
الان دقیقا کیستم ؟
ته مانده ای از خودم
یا تمام تو ؟!
-
از خداى گم شدهايم او بجستجوست
چون ما نيازمند و گرفتار آرزوست
گاهى بهبرگ لاله نويسد پيام خويش
گاهى درون سينه مرغان بههاى و هوست
در نرگس آرميد كه ببيند جمال ما
چندان كرشمه دان كه نگاهش بهگفتگوست
آهى سحرگهى كه زند در فراق ما
بيرون و اندرون، زبر و زير و چارسوست
هنگامه بست از پى ديدار خاكئى
نظاره را بهانه تماشاى رنگ و بوست
پنهان بهذره ذره و ناآشنا هنوز
پيدا چو ماهتاب و بهآغوش كاخ و كوست
در خاكدان ما گهر زندگى گم است
اين گوهرى كه گم شده مائيم يا كه اوست؟
«زبور عجم اقبال»
-
ساقی می بیار پیوست
کان یار عزیز توبه بشکست
برخاست ز جای زُهد و دعوی
در میکده با نگار بنشست
بنهاد ز سر ریا و طاعات
از صومعه ناگهان برون جست
بگشاد ز پای بند تکلیف
ز نار مغانه بر میان بست
می خورد و مرا بگفت می خور
تا بتوان مباش جز مست
اندر ره نیستی همی رو
آتش در زن بهر چه زی هست
خاقانی
-
-
در کندوی ذهن زهر تولید می شود. . .
خوشی ها و شیرینی های زندگی را آنقدر به خوردمان داده اند که همه را دفع کرده ایم
آنچه خوردنی ست، فانی ست
نکو بشنوید
نکو بگویید و بدان عمل کنید
به وقت گرسنگی غُصه بخورید و بی فاصله زهـر بنوشید
که هر دو ناپاینده و لایق دفع اند. -
سکوت در این نیمه شب همه جا را فرا گرفته
من و تو و این تنهای
در کناری دریا
زیر آسمانی آبی
مهتاب تابان
ستارگان که چشمک زنان ما را مینگرند
شر شر آبشار بلند
بوی خوشی موسم بهار
گلهای نوجوان
ما را همچون نوجوانی
بال و پر میدهد
در آسمان ها پرواز کردن
چی حسی قشنگیست
#سارا نایاب -
مرحبا ای روزه داران مرحبا
ای سراپا نور ایمان مرحبا
چون خدا بیند لبان روزه دار
می کند نزد ملائک افتخار
پس شما را مرحبا، صد آفرین
ای به کل آفرینش بهترین
من نمی گویم، خدا فرموده است
در همان روز نخستین در الست
چون شما را در اطاعت بنده دید
بر ملائک از خدا فرمان رسید
بند خدمت بر کمر محکم کنید
دسته جمعی سجده بر آدم کنید -
در جاده ی هراز، رودی پر از خروش،دشتی پر از علف
برمرکبی سوار، گم کرده راه خویش، تنها و بی هدف
دیدم کنار راه جایی نوشته بود، تهران از این طرف
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،تهران از این طرف
دیدم پرنده ای نوک میزند به برف،
با کوه گفتگو با قله ها به حرف
پر زد پرک پرک با بالهای سرد،
از شمشک و دیزین تا دره ی اوین
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،،تهران از این طرف
هرساله نوبهار در عالم خیال رفتم سر قرار
پایین لاله زار میدان مولوی آنسوتر بهار
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،تهران از این طرف
مردی که مینواخت در گرگ و میش شهر در نای نی لبک
مردی که میگریست با چشم آسمان بالاتر از ونک
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،
تهران از این طرف....
#محمد_صالح_علا
-
دعوا بر سر ترک شیرازی میان شاعران :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را (حافظ)هر آن کس چیز میبخشد زجان خویش میبخشد
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرودست وتن وپا را ( صائب)هر آن کس چیز میبخشد به سان مرد میبخشد
نه چون صائب که میبخشد سرو دست و تن وپا را
سرو دست و تن وپا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سراسر روح اجزارا (شهریار)اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیارا
مگر من مغز خر خوردم, در این اشفته بازاری
که او دل را بدست ارد , ببخشم من بخارا را (رند تبریزی)