-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
سجده ای زد بر لب در گاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
واندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
قمار عشق را یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز وشب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنمپ ن:این شعرو عجیب دوسش دارم
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۷:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff00ae)[هرچه بیشتر فکر می کنم]
%(#ff00ae)[کمتر به یاد می آورم خودم را]
%(#ff00ae)[پیش از عاشقت بودن]
%(#ff00ae)[الان دقیقا کیستم ؟]
%(#ff00ae)[ته مانده ای از خودم]
%(#ff00ae)[یا تمام تو ؟!]
-
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۹:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زهي عشق زهي عشق كه ماراست خدايا *
چه نغزست و چه خوبست چه زيباست خدايا
..........................
از آن آب حياتست كه ما چرخ زنانيم *
نه از كف و نه از ناي نه دفهاست خدايا
#مولانا -
نوشتهشده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۲۰:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۵:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلا یاران سه نوع اند گر بدانی
زبانی اند و نانی اند وجانی
به نانی نان بده از خود برانش
حذرکن از رفیقان زبانی
دلا یاران جانی را نگه دار
به آن ها جان بده تامیتوانی -
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۵:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غافلی از حال دل ، ترسم که این ویرانه را
دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند -
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جان به کف، خنده به لب،
شعله به دل، شور به سر
جان فدا در رهِ جانانۀ
عشقیم هنوز...! -
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۵:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفت: بیا و دیگر از او ننویس.
گفتم: انگار به
%(#ff0000)[آتش] بگویی نسوز! -
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۷:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از خداى گم شدهايم او بجستجوست
چون ما نيازمند و گرفتار آرزوست
گاهى بهبرگ لاله نويسد پيام خويش
گاهى درون سينه مرغان بههاى و هوست
در نرگس آرميد كه ببيند جمال ما
چندان كرشمه دان كه نگاهش بهگفتگوست
آهى سحرگهى كه زند در فراق ما
بيرون و اندرون، زبر و زير و چارسوست
هنگامه بست از پى ديدار خاكئى
نظاره را بهانه تماشاى رنگ و بوست
پنهان بهذره ذره و ناآشنا هنوز
پيدا چو ماهتاب و بهآغوش كاخ و كوست
در خاكدان ما گهر زندگى گم است
اين گوهرى كه گم شده مائيم يا كه اوست؟
«زبور عجم اقبال»
-
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۷:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بنده ز خود فانی مطلق نشود
توحید به نزد او محقق نشود
توحید حلول نیست نابودن توست
ورنه به گزاف ، باطلی حق نشود
مولانا
-
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۷:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ساقی می بیار پیوست
کان یار عزیز توبه بشکست
برخاست ز جای زُهد و دعوی
در میکده با نگار بنشست
بنهاد ز سر ریا و طاعات
از صومعه ناگهان برون جست
بگشاد ز پای بند تکلیف
ز نار مغانه بر میان بست
می خورد و مرا بگفت می خور
تا بتوان مباش جز مست
اندر ره نیستی همی رو
آتش در زن بهر چه زی هست
خاقانی
-
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۷:۱۰ آخرین ویرایش توسط Ghgghhfdd انجام شده
مستِ مِی عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از باده دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
عراقی
-
نوشتهشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۴:۱۷ آخرین ویرایش توسط Ghgghhfdd انجام شده
کاشکی رو تاقچه ی دلت اینه و شمع دون میشدم
تو دشت ابریه چشات یه قطره بارون میشدم
کاشکی میشد یه دشت گل برات لالایی بخونم
#میم_مثل_مادر -
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فااطمه
فاطمه خانوم این شعر اول کتابای نشر دریافت هم هست هر وقت میرم سراغ کتاب تستا اینو میخونم ولی بازهم میخونم.مرسینوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۹:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
در کندوی ذهن زهر تولید می شود. . .
خوشی ها و شیرینی های زندگی را آنقدر به خوردمان داده اند که همه را دفع کرده ایم
آنچه خوردنی ست، فانی ست
نکو بشنوید
نکو بگویید و بدان عمل کنید
به وقت گرسنگی غُصه بخورید و بی فاصله زهـر بنوشید
که هر دو ناپاینده و لایق دفع اند. -
سکوت در این نیمه شب همه جا را فرا گرفته
من و تو و این تنهای
در کناری دریا
زیر آسمانی آبی
مهتاب تابان
ستارگان که چشمک زنان ما را مینگرند
شر شر آبشار بلند
بوی خوشی موسم بهار
گلهای نوجوان
ما را همچون نوجوانی
بال و پر میدهد
در آسمان ها پرواز کردن
چی حسی قشنگیست
#سارا نایاب -
مرحبا ای روزه داران مرحبا
ای سراپا نور ایمان مرحبا
چون خدا بیند لبان روزه دار
می کند نزد ملائک افتخار
پس شما را مرحبا، صد آفرین
ای به کل آفرینش بهترین
من نمی گویم، خدا فرموده است
در همان روز نخستین در الست
چون شما را در اطاعت بنده دید
بر ملائک از خدا فرمان رسید
بند خدمت بر کمر محکم کنید
دسته جمعی سجده بر آدم کنید -
نوشتهشده در ۱ خرداد ۱۳۹۸، ۶:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در جاده ی هراز، رودی پر از خروش،دشتی پر از علف
برمرکبی سوار، گم کرده راه خویش، تنها و بی هدف
دیدم کنار راه جایی نوشته بود، تهران از این طرف
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،تهران از این طرف
دیدم پرنده ای نوک میزند به برف،
با کوه گفتگو با قله ها به حرف
پر زد پرک پرک با بالهای سرد،
از شمشک و دیزین تا دره ی اوین
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،،تهران از این طرف
هرساله نوبهار در عالم خیال رفتم سر قرار
پایین لاله زار میدان مولوی آنسوتر بهار
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،تهران از این طرف
مردی که مینواخت در گرگ و میش شهر در نای نی لبک
مردی که میگریست با چشم آسمان بالاتر از ونک
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،
تهران از این طرف....
#محمد_صالح_علا