هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
شب قدر
دارم فکر می کنم به یکسال گذشته
به پارسال این موقع ها به الان این موقع
به روزایی که گذشت
به روزایی که گذروندم
به حرفایی که شنیدم
به حرفایی که گفتم
به حرفایی که نشنیده موند
به حرفایی که ناگفته موند
به وقتایی که بغض گلوتو می گیره ول کنت نیست
به وقتایی که لرزه میافته به تموم تنت
به خنده هایی که تمومی نداشت
به عصبانیت هایی که به هر حال پیش میاد
به سردردهایی که ول نمی کرد
به لحظه هایی که انگار گیر کرده باشی تو یه ثانیه خاص
به آخیش گفتنا
به هوف گفتنا
به چیزایی که پیدا کردم
به چیزایی که پیدا شدن
به چیزایی که بیدار شدن
به چیزایی که خاموش شدن
به خیلی چیزا
مرور میشن روزا مرور میشن میان جلو چشت
صداشون تو گوشت شنیده میشه
حساشون تو تنت دیده میشه
قلبت چی میگه دلت چی می خواد آرومی ؟ تو مسیری؟ دور که نشدی؟ کجای این راهی؟
جانم هوای خودتو داری؟ گوش میدی به خودت ؟
گوش میدی ببینی درونت چی می خواد از تو ؟
گوش میدی به خواسته هاش؟
گوش میدی به روزنه هایی که نشونت میده ؟
حس میکنی دستتو چطوری گرفته ؟
میفهمی که ......... -
امشبه به طور اتفاقی رفتم مراسم احیا نه قرآن سر گرفتم نه چیزی فقط به معنی سوره ای ک بود نگاه کردم و معنیشو خوندم سوره بقره جز 2 و بخشی از جز3 چقدر معنی قشنگی داشت و چقدر بد معنی کردن برامون ای کاش یه نفر پیدا میشد فقط یه نفر ک خود خود خود قرآنو تعبیر کنه تو متن جامعه اسلامی اونوقت کسی از تغییر نمیترسید کسی از تغییر باورهاش نمیترسید اینکه یکم پاشو فراتر بزاره از ذهنش و از زندانی ک بقیه تو ذهنش درست کردن نجات پیدا کنه.
اما متاسفانه حتی فک کردن به کلمه تغییر برای خیلیامون هنوز تابوعه.
#تودلی -
نیمه شب یه سری آدم که از بیرون غریبه به نظر میان ، تو پیاده رو خیابون ، به هم دیگه نگاه کنن و لبخند بزنن
با چشمای سرخ ولی حال خوب
و توحس کنی قرنهاست همدیگه رو میشناسین
این چیزا اگه اونور پیدا میشه که به قول اون شعره، همه چیزتو بفروش ول کن و برو
فقط باید تجربه کنی تا بفهمی این خیابون امشب چقدر حالش خوبه
.
.
.
پ.ن : ابن ملجم حافظ قرآن بود!