هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریمآوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامهی حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟تشویشِ هزار آیا، وسواسِ هزار اما
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریمدورانِ شکوهِ باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریمدردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمیباریمما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم کـه بیداریممن راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حسین منزوی -
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریمآوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامهی حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟تشویشِ هزار آیا، وسواسِ هزار اما
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریمدورانِ شکوهِ باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریمدردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمیباریمما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم کـه بیداریممن راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حسین منزوی
ردپا



️
️

