هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریمآوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامهی حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟تشویشِ هزار آیا، وسواسِ هزار اما
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریمدورانِ شکوهِ باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریمدردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمیباریمما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم کـه بیداریممن راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حسین منزوی -
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریمآوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامهی حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟تشویشِ هزار آیا، وسواسِ هزار اما
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریمدورانِ شکوهِ باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریمدردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمیباریمما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم کـه بیداریممن راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حسین منزوی -
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز، به یکدگر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغلپیشه، بهانه اش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
@naviddd-danaa
-
ساعت سه شبه و من از خستگی خوابم نمیبره!
ردپا



️
️

