هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
@rahbar-80
علیکم السلام
خوش آمدین -
تو میگی با منی اماااا
چرا حس میکنم تنهاممم
توان صبح بخیر گفتنم در همین حدِ
@murphy -
تولد ابی هم هست
@murphy -
و پروفسور سمیعی
@m__sadra__b -
@murphy در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
پس شما هم از کسایی بودین که مردم تو ترافیک بهشون فک میکردن
روز اختتامیه نرین نمایشگاه مرسی اه
dlrmجیییغ :|
نخیرشم
بابا ما که رفتیم اصا ترافیکی نبود خیلیم خوب بود
روزای دیگم نشد بریم اخه
بعدم وسط هفتس ترافیک کجا بود اون طرفا؟
ترافیک اخر هفته ها حوالی وکیل آباد تا دو راهی طرقبه شاندیز و از اونور تا خود لواشک فروشیای دور میدون طرقبه :|
البته
لازم به ذکره من توی راه خواب بودم دیروز -
ی چیزی
ی گذشته ای
داره رو دلم سنگینی میکنی
ی اتفاق
دلم میخواد ازش بگم واینجا
دلم میخواد از گذشته م بگم اینجا
حداقل سبک شدم -
اسم تاپیکو ببین:)
هر چــــــــــــــــــــــــــــــــــی توو دلته بریز بیرون
مریم کمکی از من بر میاد؟ -
هم جسم مریض درمان داره هم روح مریض
-
دلم گرفته
اینقدر زیاد ک دلم میخواد فقط داد بزنم
برم ی جای ک هیچ کس نباشه وفقط گریه کنم
اما اوج درد زمانی هس ک اگه گریه کنم بعدش باید دردی رو تحمل کنم گ دیگه ازش خسته شدم
واسه اولین بار میخوام از ی درد بگم
بعد چهارسال میخوام ازش اینجا بگم
خیلیا بهم بدی کردن
رفیقی ک نارفیقی کرد
آشنایی ک زد اینقدر بد ک هنوز تو دلم غم شو دارم
اما...
23خرداد دوم دبیرستان
امتحان زبان فارسی داشتم
وقتی نشستم رو صندلی چشمام پراز اشک بود
رفیقم گفت مریم خوبی
گفتم اره
تموم شد اون امتحان لعنتی
رفتم تو پارک با دوتا رفیقام
اینقدر داغون بودم ک همه میدونسن ی مرگم هس
تو حال خودم بودم ک دیدم رفیقم گفت لعنتی اینم چهارمیش
گفتم فاطی چی میگی
گفت داغون نگاش کن
متوجه پسری شدم ک روب رومون بود
برگشتم گفتم فاطی منم داغونم
گفت پایه سیگاری گفتم اره
وشروع شد
سال سوم دبیرستان داغون سیگار شده بودم
همیشه تو کیفم ی پاکت ازش داشتم
کافی بود خونه خالی شه تامن برم سراغش یا یا رفیقام
اگه مهمونی میرفتم و بهم کسی تعارف میزد امکان نداشت بگم ن
منی ک تو خونه کسی حق سیگار وقلیون نداشت
حالا دیگه سیگار وینستون لایت برام شده بود ی عادت
من همه رو بخشیدم جز دونفری ک باعث این اتفاق شدن
از خدا هنوز ک هنوز آرزو مرگشون رو میکنم
مسلما روزی ک بفهم مردن بهترین روز دنیاس برام -
عید سال چهارم
ی نفر بهم گفت مگه نمیخوای پزشک شی
گفتم اره
گفت ی پزشک نباید خودش سیگاربکشه و سلامتیش رو ب خطر بندازه
سیگار رو گذاشتم کنارفقط واسه پزشک شدن
یادمه تابستون گذشته
پسر عمه م تعارف زد گفتم ن ی پزشک ک سیگار نمیکشه
موهام رو زدم ازی پسر کوتاه تر
ناخونام رو کوتاه کردم
لاکام ریختم بیرون
همه عروسکام وکادو هام ریختم بیرون
اتاقم شد پر از کتاب
دبوار های اتاقم پراز جمله های انگیزشی
میز خاطرم شد وسایل پزشکی
من واسه توی لعنتی خیلی تغییر کردم
مریمی ک تا شب با اکیپش بیرون بود
الان ماه ب ماه میرع بیرون
اونم واسه ی کتاب خریدن
شاید توواقعیت همه فک کنن من خیلی خوشبختم
اما من خیلی مشکلات تو زندگیم داشتم وحل شون کردم ک حتی خواهرم و دوستام ک عزیزام بودن نفهمیدن
من خیلی شبا تو خلوت خودم اشک ریختم
ازت خدا کمک خواستم
چیکار کردی برام؟
خدایا ازت شاکی هستم خیلی
خدایا میشه بیخیال من شی
میشه درد لعنتی ک داره نابودم میکنه رو بیخیال شی
ب اندازه کافی تواین 20سال کشیدم بسه
همه غلطی کردم داری عذاب اونارو میدی
بسه خدا
داری تقاص گذشته رو می گیری
باور کن الان وقتش نیس
گاهی اینقدر درد جسمی بهم فشار میاره ک دلم میخواد زمان واسه همیشه متوقف شه
خدایا من هیچ وقت عقب نکشیدم
هیچ وقت اجازه ندادم شکست بخورم
اما ب بزرگی خودت من خسته ام
خسته خدا
میشنوی صدامو
من ک شک دارم
دیگه خسته شدم
ازاین زندگی ک برای خودم درس کردم
ب امید این نشستن ک شفا بدی بهم چاره نیس
میدونی خدا
وقتی شاکی میشم از بیماریم
یاد اون پسره ک تو ماه عسل بودش و سرطان داشت میفتم
با وجود سرطان خون الان ی پزشک بود و درمان شده بود
یعنی قراره جلو بیماریم سر خم کنم
الان وقتش نیس
گیجم خدا گیج
دلم گریه میخواد
دلم میخواد زانو هامو بغل کنم وتا نفسم میاد گریه کنم
اینقدر گریه ک فرداش ک بیدار شدم چشمام پوف کرده باشن
اما میدونی ک نمیشه
نمیشه چون باید درد بکشی
حاضرم همه زندگیمو بدم اما دیگه بیخیال درد کشیدنم شی
شاید وقتش رسیده
دستامو بذارم رو پام ویا علی بگم
شاید وقت مبارزه من با دنیات رسیده
میدونم ی نفر کنارمه
من خودم صدای نفسش رو شنیدم
گردنم رو نوازش کرد
و دیروز دوباره صداش رو شنیدم
ومیدونم ی مرد هس
خودم سایه تاریکش رو دیدم پشت سرم
خودم وقتی حالم بده کنارم حسش کردم
شاید ساخته ذهنم هس
اما وقتی نفسش رو شنیدم بعدش کبودی دستم و بعد چند قطره خون رو بالشم
و بعد چندروز وفتی داشتم ازاین اتفاقا تعریف میکردم
متوجه شدم ی پر از رو زمین حرکت کرد
و امای توهم بود
شاید ساخته ذهنم هس خدا
ولی میدونی دوسش دارم
میدونی من ی دختر ب شدت ترسو هستم
برا هرکس بگم ی نفر کنارمه حس میکنه توهم زدم
واشکای ک ریخت
با وجود تمام استقامت بازم شد اونی ک نباید میشد
بازم اون اتفاق لعنتی بسته موند
بازم بغض شد تو گلوم -
میدونستی واسه خاطر تو پرده مشکلی اتاقم رو عوض کردم
و کردمش صورتی روشن
اخه درس خوندن بابد فضای شادی داشته باشه:-
میدونستی کل وجودم شده تو
اما درد نمی ذاره واست تلاش منم
میدونی دلم میخواد تموم کنم
هم تورو هم خودمو:-) -
منم اینو حسش می کنم
و منم می دونم که یه آقاس:)
یه هفتس شبا که میخوام بخوابم چراغ روشن میذارم
اونم کی؟
من!
منی که اره از تاریکی میترسم اما نور چراغ شارژ لپ تاب هم مانع خوابیدنم میشد:)
منم چند وقتی هست که میترسم مریم.
کبودی و خون مشاهده نمی کنم
اما مطمنم و بهم گفته شده که هست
اون شب قبل خوابیدن
نشستم روی تخت و گفتم ببین
من اشرف مخلوقاتم
من خلیفه ی خدا رو زمینم
بس برو به جهنم
بسم الله الرحمان الرحیم
بعدم خوابیدم :|
شبا قبل خوابم قرآن بخون:) اینو یکی بهم گفت که یاسین بخونم
ولی خب یاسین زیاده میتونی دوسه صفه بخونی بقیش فردا شب -
dlrm بذار بمونه کنارم
دوسش دارم
ازاینکه وقتی حالم بده کنارمه
وقتی دستم کبود شد
با مامانم دعوام شد
دستم محکم زدم تو شیشه درخونه
فقط دیدم شیشه ریخت پایین
تنها کاری ک کردم دستم بردم زیر اب یخ
اجیم کلی گریه پاشو برو بیمارستان
شروع کردم ب تیغ زدن دستام وبردنش زیر اب یخ
دردی ک تووجودم می پیچید حالمو خوب میکرد
دیگه با کسی تو خونه حرف نمیزدم
تااینکه وقتش رسیده بود ب ی تغییر -
ی مدت بیخیال انجمن آلا باید بشم
فقط درحد ی گزارش مطالعه
شاید واقعا وقتش هس
مریم رو تموم کنم واسه همیشه
خودمم حالم ازاین مریم بهم میخوره
دارم عزیزام رو با لج بازی هام اذیت میکنم
حداقل اینقدر شانس آوردم ک عزیزام با اخلاق بدم کنارم بمونن
آرزوم موفقیت همه هس
وحسرت خوردن ب حال همه
و...