هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@researcher
من 1 هفته نوشتم خاطراتمو چیز خاصی نداشتم
دیگه ترکش کردم
-
zedtwo گفته است:
بهاره دوس ندارم خیلی خزه :|
خاطراتو دوس ندارم کاش یادم بره اصن:/خاطراتو یادت نمیره فقط از یه جایی به بعد میتونی بزاریشون کنار
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تنها خاطراتی که یادم میاد مربوط میشه به جاهایی که چیزای خوشمزه خوردم
-
zedtwo گفته است:
بهاره دوس ندارم خیلی خزه :|
خاطراتو دوس ندارم کاش یادم بره اصن:/خاطراتو یادت نمیره فقط از یه جایی به بعد میتونی بزاریشون کنار
-
zedtwo گفته است:
بهاره دوس ندارم خیلی خزه :|
خاطراتو دوس ندارم کاش یادم بره اصن:/خاطراتو یادت نمیره فقط از یه جایی به بعد میتونی بزاریشون کنار
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط fateme_mllh انجام شدهفااطمه
یه سری خاطرات حس خوبی به ادم تزریق میکنن
️
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دفترخاطرات من پیدا شه ارزش قضایی داره
اهل دلا میفهمن
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دفترچه خاطرات دارین ؟! :|
من همینجوری استرس دارم یکی ذهنمو بخونه سرویس شم -
فااطمه
یه سری خاطرات حس خوبی به ادم تزریق میکنن
️
-
fateme_mllh گفته است:
فااطمه
یه سری خاطرات حس خوبی به ادم تزریق میکنن
️
درسته همیشه ک خاطرات حس بد نمیدن به آدم گاهی اوقات قشنگ ترین چیزاهایی ک داشتی ممکنه در گذشته بوده باشه و بشه خاطره و گاهی هم عکسش ..
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهفااطمه
آره.
البته من اینجوریم که چیزایی که ناراحتم میکردن رو واقعا یادم نمیاد:|| -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه چیزو میندازم دور :| کلا دل به چیزای دنیایی نمیبندم
تنها چیزی ک ازمون باقی می مونه تو اسباب کشی، عکسای بچگیمونهحتی لباسا و کفشامم انداختم
چ تپلی بودیم :|
الان... :| -
دفترچه خاطرات دارین ؟! :|
من همینجوری استرس دارم یکی ذهنمو بخونه سرویس شمنوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهm__sadra__b گفته است:
دفترچه خاطرات دارین ؟! :|
من همینجوری استرس دارم یکی ذهنمو بخونه سرویس شمیه سری رفتم ارایشگاه اینو قبلا هم گفتم البته آرایشگره گفت فلان مواد رو بزنی میتونی ذهن بخونی
منم چشمامو اوردم پایین نتونه از طریق چشمام ذهنمو بخونه
-
zedtwo گفته است:
بهاره من همش فعالیت درسی و فرهنگی هنری
من اونارو تو حاشیه مینوشتم
اصل بر مبارزه و حوادث بود -
فااطمه
آره.
البته من اینجوریم که چیزایی که ناراحتم میکردن رو واقعا یادم نمیاد:||نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهfateme_mllh
تو همون فاطمه ملاح ی؟ :| عجب :| -
MILAD گفته است:
فااطمه
من تو خاطراتم همش بدشانسیه هیچ خاطره ای ندارم خوش باشه جدی میگمپس چرا زنده ای شیخ
-
تنها خاطراتی که یادم میاد مربوط میشه به جاهایی که چیزای خوشمزه خوردم
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهm__sadra__b گفته است:
تنها خاطراتی که یادم میاد مربوط میشه به جاهایی که چیزای خوشمزه خوردم
ایولله اینو گفتی یادم اومد
من تو یه ص ای طعم هایی که دوس دارمو نوشته بودم بعد تاکید کرده بودم وقتی اینارو میخونی چشماتو ببند و تصورشون کن که یادت بیاد
یه جور ورزش بزاق بود -
همه چیزو میندازم دور :| کلا دل به چیزای دنیایی نمیبندم
تنها چیزی ک ازمون باقی می مونه تو اسباب کشی، عکسای بچگیمونهحتی لباسا و کفشامم انداختم
چ تپلی بودیم :|
الان... :|نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۶:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@zedtwo
ولی اگه قرار بشه چیزایی رو بندازم دور.
به دور از اون دفتر خاطرات
عکسام تو سن ۱۳ تا ۱۶
که واقعا له کننده شخصیتمه