-
به ابجیم میگم هر چی میگردم فلان چیز نیست ...
میگه خا
احساس میکنم انقدر سرکارش گذاشتم باور نمیکنه واقعا نیست -
حرف ها دارم اما ... بزنم یا نزنم ؟
با تو ام ! با تو ! خدایا ! بزنم یا نزنم ؟
همه ی حرف دلم با تو همین است که « دوست ... »
چه کنم ؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم ؟
عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم ؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل ، اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟
از ازل تا به ابد... پرسش آدم این است:
دست بر میوه ی حوّا بزنم یا نزنم ؟
به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشم تمنّا بزنم یا نزنم ؟
دست بر دست همه عمر در این تردیدم :
بزنم یا نزنم ؟ ها ؟ بزنم یا نزنم ؟یهویی شکرت.....
-
شب خوش(:
@researcher -
دلم برا بیرون گشتن تنگ شده، برا دیدن منظره های مختلف، برا "معین بیا بریم کشتی مارو با دوربین گوشیت"...تقصیر خودمه که از صبح(درواقع لنگ ظهر!) تا شب (درواقع ساعت ۵ صبح) زل زدم به صفحه لپ تاپم و غرق شدم تو کلی کد جورواجور تو یه اتاق تنگ...دیگه خودمو میشناسم؟! فک نکنم! -
بی تو ، من که هیچ ! آسمان هم زمین میخورد ((:
-
http://dl.sakhamusic.ir/94/bahman/06/02 Char Divari.mp3
یاد تو شعرام و می سوزونه
امروز و فردا مو می سوزونه...(: -
اصلاً قبول حرف شما، من روانیام
من رعد و برق و زلزلهام،ناگهانیاماین بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانیامرودم، اگر چه بیتو به دریا نمیرسم
کوهم، اگر چه مردنی و استخوانیاممن از شکوه روسریات کم نمیکنم!
من، این من غبار، چرا میتکانیام؟بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکستۀ نامهربانی اماین بیت آخر است، هوا گرم شد، بخند
من دوستدارِ بستنیِ زعفرانیام -
خیلی وقت بود خیلی حرفا مونده بود تو دلم که بگم اما نمی دونستم چجوری بگم که بهت برنخوره
همین چن لحظه پیش نزدیکای نماز صبح شنیدم که یکی از دخترای فامیلمون کیست روده داشته و دیر فهمیدن و الان تبدیل شده به سرطان....
یه دختر ۲۷ ۲۸ ساله که از بچگی هر دو تا کلیش مشکل داشت و دیالیز می کرد و چن وقت پیش یه عمل پیوند داشت بعد از مدت ها انتظار توو صف پیوند....و حالا سرطان.....
می دونی هر وقت به اون دختر و شرایطش فک می کنم گریم می گیره....
به خانواده ای که سه تا از دختراش مشکل کلیوی اینطوری داشتن و یکی از دختراش (خواهر همین دختری که الان برات گفتم) که نمی دونم پنجم دبستان بود یا ششم دبستان و فوت کرد...همین چند ماه پیش.....
می دونی خیلی از آدما قصه های تلخی دارن توو زندگیشون....
هیچوقت ندیدم که اون خانواده ناشکری کنه یا ناسزا بگه یا...همه نمازاشون سر وقت و خیلی چیزای دیگه:)....
اونوقت ماها حالا نمی دونم شاید به خاطر یه نتیجه کنکور یا هرچیز دیگه ای شروع می کنیم باهاش قهر کردن و ناشکری کردن....
میگیم تو دیگه خدای ما نیستی چون به اندازه زحمتم بهم جواب ندادی...
خدا منو دوس نداره...
منو نمی بینه...
اونموقع نگفتم چون می دونم که میگفتی قضاوت نکن و تو جای من نیستی و .....
توو همین دقه ای که منو تو تووش نفس می کشیم خیلیا هستن که وضعیتشون شاید هزار برابر بدتر از ماها باشه...
رفیق آلایی به خودت بیا....
#تو_دلی_ای_برای_تو
حرف آخر... -
پس چرا بعضی وقتا میگم
ای کاش من سرطان داشتم ؟
.
ناشکری نیستا ..
.
خسته ایم ..
خسته از اینگونه دوام آوردن :)) -
بعضی وقتا حرفاي ما ناشکری نیست ..!
عادیِ که بدونیم
همیشه تو دنیا یکی هست که سخت تر ازما زندگی میکنه ..
بحثِ ظرفیتِ ..
لیاقتِ ..
خدا به اندازهی ظرفیتِ هر آدمی ، بهش سختی میده ..!
میدونین گاهی اوقات
ظرفیتِ آدما تَه میکشه
دیگه اون موقع براش مهم نیس کی زندگیِ سخت تری داره..
اون موقع فقط
دوست داره
بِره یه جا داد بزنه و بگه :
چرا من ؟ -
تُ خوبی؟
.
نَ بابا
من که خیلی خوبم :)) -
ما بعدِ دوپس دوپس
حرفایِ قشنگی نمیزنیم