-
@amirhossein-hf حس میکنم تازه از زندون ازاد شدی
(بلاکیو این حرفا..الان فقط تو نفس و رمیصو میبینم)
iCy HeARt رومیست منو کشتاااا
-
ی متن میخواستم بخونم موقت میزارمش بخونید ببینید قشنگه به نظرتون:)؟
سعی کرد نشنوه هیچی. چشمهاشو بست و شمرد: یک، دو، سه. قبل از این که برسه به سیصد و دوازده، آمپول اثر کرد، قلبش دیگه یورتمه نرفت تو سینه، نفساش آروم شد، صداها تموم شدن تو سرش. آروم شد. دیگه زیاد دلش نمیخواست جلوی چشمهاش با آجر دیوار چین بسازه که نبینه، که نبینن. بعد دکتر اومد بالاسرش پرسید بهتری؟ گفت خوبم آی دکتر، بهتر از اینام بودم، ولی الانم خوبم، دست شما درد نکنه. دکتر پرده رو زد کنار، گفت چه عجب آبی شده آسمون. هیچی نگفت، جواب دکتر واجب نیست، سلام که نیست جوابش سلامتی بیاره. اگه جواب دکتر هم واجب بود، مادربزرگ بهش می گفت حتما.
بعد دکتر و همه رفتن، تنها موند زیر نور مهتابی نیم سوز اتاق، با صداهای توی سرش که برگشته بودن، باز نشست به شمردن تا ببینه اثرآمپول کی میره. همونجور که از پنجره پایین رو نگاه می کرد به یاد آورد که یه روزی، یه وقتی، جوون تر که بود، وقتی هنوز زنده بود، کنار چهارراه دور خلوتی وایساده بود و تماشا می کرد که زنی با شال گل بهی و موهای مشکی بلند همونجور که داره به سمتش میاد، بلند آواز میخونه. زن توی خیالش صورت نداشت، و خوب می دونست این خاطره واقعیت نداره و اون داره رویای یکی دیگه رو زندگی میکنه. یه تیکه از یه قصه رو شاید.
تو راه خونه، آخرهای آهنگ هیچکس، دختر با ترس به مادرش گفت مامان دارن همه رو با تیر می زنن. دید که تیر از هدفونش اومد بیرون، خورد به پیشونیش. انا لله و انا الیه راجعون. دراز کشید رو چمنهای بغل اتوبان، بی کفن، بی قبر، بی همه چیز. اونقدر به آسمون نگاه کرد که سیاهی شب اومد و گفت سلام، امنه، همه رفتن خونه، دیگه پاشو زنده شو.
به خونه می رفت، با دلی که نبسته بود به بود و نبود کسی، با پاهایی که به جایی نمی رفتن، و با چشم هایی که در چهارراهی دور و خلوت جا مونده بودن، تو خیال یه آدم دیگه. یه آدم که زندگی کرده باشه. بهتر اصلا. چشم میخواست چیکار؟ دیدن داره این دنیا؟ ... -
@Amir-Bernousi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa دیدین
پس باید خوند :|دینی سفیرخرد عالیه :|
ندیدم ولی تعریفشو شنیدم
مهم اینه که مرور شه.
من دوستم با همدن گاج و کتاب دینیو صد زد پارسال
تازه زبانشم ۸۰ ادبیاتشم بالا بود فک کنمromisa من با گاج 80 :| البته 2 تاش غلط شد وگرنه 90 بود
-
دوستان شبتون خوخش
-
iCy HeARt رومیست منو کشتاااا
-
ی متن میخواستم بخونم موقت میزارمش بخونید ببینید قشنگه به نظرتون:)؟
سعی کرد نشنوه هیچی. چشمهاشو بست و شمرد: یک، دو، سه. قبل از این که برسه به سیصد و دوازده، آمپول اثر کرد، قلبش دیگه یورتمه نرفت تو سینه، نفساش آروم شد، صداها تموم شدن تو سرش. آروم شد. دیگه زیاد دلش نمیخواست جلوی چشمهاش با آجر دیوار چین بسازه که نبینه، که نبینن. بعد دکتر اومد بالاسرش پرسید بهتری؟ گفت خوبم آی دکتر، بهتر از اینام بودم، ولی الانم خوبم، دست شما درد نکنه. دکتر پرده رو زد کنار، گفت چه عجب آبی شده آسمون. هیچی نگفت، جواب دکتر واجب نیست، سلام که نیست جوابش سلامتی بیاره. اگه جواب دکتر هم واجب بود، مادربزرگ بهش می گفت حتما.
بعد دکتر و همه رفتن، تنها موند زیر نور مهتابی نیم سوز اتاق، با صداهای توی سرش که برگشته بودن، باز نشست به شمردن تا ببینه اثرآمپول کی میره. همونجور که از پنجره پایین رو نگاه می کرد به یاد آورد که یه روزی، یه وقتی، جوون تر که بود، وقتی هنوز زنده بود، کنار چهارراه دور خلوتی وایساده بود و تماشا می کرد که زنی با شال گل بهی و موهای مشکی بلند همونجور که داره به سمتش میاد، بلند آواز میخونه. زن توی خیالش صورت نداشت، و خوب می دونست این خاطره واقعیت نداره و اون داره رویای یکی دیگه رو زندگی میکنه. یه تیکه از یه قصه رو شاید.
تو راه خونه، آخرهای آهنگ هیچکس، دختر با ترس به مادرش گفت مامان دارن همه رو با تیر می زنن. دید که تیر از هدفونش اومد بیرون، خورد به پیشونیش. انا لله و انا الیه راجعون. دراز کشید رو چمنهای بغل اتوبان، بی کفن، بی قبر، بی همه چیز. اونقدر به آسمون نگاه کرد که سیاهی شب اومد و گفت سلام، امنه، همه رفتن خونه، دیگه پاشو زنده شو.
به خونه می رفت، با دلی که نبسته بود به بود و نبود کسی، با پاهایی که به جایی نمی رفتن، و با چشم هایی که در چهارراهی دور و خلوت جا مونده بودن، تو خیال یه آدم دیگه. یه آدم که زندگی کرده باشه. بهتر اصلا. چشم میخواست چیکار؟ دیدن داره این دنیا؟ ... -
@FatiJoooooni وقتی یه بچه داشته باشه آدم، خواسته یا ناخواسته بزرگ میشه
البته بعضیا هم باز مستثنی هستن -
-
romisa من با گاج 80 :| البته 2 تاش غلط شد وگرنه 90 بود
-
ی متن میخواستم بخونم موقت میزارمش بخونید ببینید قشنگه به نظرتون:)؟
سعی کرد نشنوه هیچی. چشمهاشو بست و شمرد: یک، دو، سه. قبل از این که برسه به سیصد و دوازده، آمپول اثر کرد، قلبش دیگه یورتمه نرفت تو سینه، نفساش آروم شد، صداها تموم شدن تو سرش. آروم شد. دیگه زیاد دلش نمیخواست جلوی چشمهاش با آجر دیوار چین بسازه که نبینه، که نبینن. بعد دکتر اومد بالاسرش پرسید بهتری؟ گفت خوبم آی دکتر، بهتر از اینام بودم، ولی الانم خوبم، دست شما درد نکنه. دکتر پرده رو زد کنار، گفت چه عجب آبی شده آسمون. هیچی نگفت، جواب دکتر واجب نیست، سلام که نیست جوابش سلامتی بیاره. اگه جواب دکتر هم واجب بود، مادربزرگ بهش می گفت حتما.
بعد دکتر و همه رفتن، تنها موند زیر نور مهتابی نیم سوز اتاق، با صداهای توی سرش که برگشته بودن، باز نشست به شمردن تا ببینه اثرآمپول کی میره. همونجور که از پنجره پایین رو نگاه می کرد به یاد آورد که یه روزی، یه وقتی، جوون تر که بود، وقتی هنوز زنده بود، کنار چهارراه دور خلوتی وایساده بود و تماشا می کرد که زنی با شال گل بهی و موهای مشکی بلند همونجور که داره به سمتش میاد، بلند آواز میخونه. زن توی خیالش صورت نداشت، و خوب می دونست این خاطره واقعیت نداره و اون داره رویای یکی دیگه رو زندگی میکنه. یه تیکه از یه قصه رو شاید.
تو راه خونه، آخرهای آهنگ هیچکس، دختر با ترس به مادرش گفت مامان دارن همه رو با تیر می زنن. دید که تیر از هدفونش اومد بیرون، خورد به پیشونیش. انا لله و انا الیه راجعون. دراز کشید رو چمنهای بغل اتوبان، بی کفن، بی قبر، بی همه چیز. اونقدر به آسمون نگاه کرد که سیاهی شب اومد و گفت سلام، امنه، همه رفتن خونه، دیگه پاشو زنده شو.
به خونه می رفت، با دلی که نبسته بود به بود و نبود کسی، با پاهایی که به جایی نمی رفتن، و با چشم هایی که در چهارراهی دور و خلوت جا مونده بودن، تو خیال یه آدم دیگه. یه آدم که زندگی کرده باشه. بهتر اصلا. چشم میخواست چیکار؟ دیدن داره این دنیا؟ ... -
@FatiJoooooni از نظر من همینه، البته دید من به زندگی اینه، شاید از نظر یه نفر دیگه داشتن یه شرکت بزرگ شدن باشه یا ماشین یا .....
من گفتم، فقط دنبال آرامشم تو زندگیم
-
@Amir-Bernousi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa من با گاج 80 :| البته 2 تاش غلط شد وگرنه 90 بود
ب جای اینا ریاضی فیزیک بخونید:/
romisa باید انگیزه خوندنو ایجاد میکردم، خوندم قبل این، ولی تیکه تیکه، این دینی بهتر پیش برد منو
-
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون
نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه .
من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن )
پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره....
حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟
این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم.
**اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین
پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین !
خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید
@alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an
اخراج نشوم صلوات
سلام دوستان عزیز ️
بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ...
اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :))
اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ...
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
نمیدانم در کدام سیاره، یا در کدام ستارهای.
نمیدانم ...
نمیدانم در آسمان هایی، یا در زمین؛ مرا میبینی؟ یا نمیبینی...
حتی نمیدانم مرا تا به حال دیدهای، شنیدهای یا نه...
من هم تو را ندیدهام.
نمیدانم کیستی،
و با این حال میشناسمت. از رویِ عکس ها نه؛ از روی نوشته ها و گفته ها میشناسمت.
صدایت کردم :«مادرم!»
جوابی نیامد.
غمگین بودم، اما آرام شدم.
انگار بودی. اما دور بودی. جایی که بهتر از پیشِ من بود، بودی!
صدایت کردم«مادرم!
بیا،
مرا هم بردار،
با خودت ببر.
اینجا، کسی برایِ من، "مادر" نیست!
اینجا، هر روز مرا میکُشند،
از پشتِ در هایی که باز نمیشوند.»
سلام
یه پیام با این منوان اومد که ابلاغیه قضایی علیه شما صورت گرفته برای پیگیری و مشاهده روی لینک بزنید...
روی لینک زدیم و خواسته شد که اپلیکیشن عدالت همراه رو دانلود کنیم
وارد برنامه که شدیم خواسته شد برای مشاهده ابلاغیه یه مبلغی پرداخت کنیم( تو گوگل که درموردش خوندم گفته بود برای مشاهده ابلاغیه هیچ مبلغی پرداخت نمیشه!)
مشخصات کارت بانکی رو واردکردیم ولی پیام رمز الکترونیکی نیومد
ممکنه کلاهبرداری باشه؟
اینکه مشخصات رو وارد کردیم مشکلی پیش میاد؟
باز سرچ که کردم درموردش گفته بود همچین پیام هایی اگه معتبر باشه فاقد لینک هست .
پول از کارت برداشت نشده. ممکنه کلاهبرداری نباشه؟
اگه کلاهبرداریه الان باید چیکار کنیم؟اگه کسی اطلاعی داره ممنون میشم کمک کنه🫠
این تاپیک مال شما نیست برای خودمه
یک سال پیش بعد از امتحانات ترم یک با خوندن و نخوندن شل کن سفت کن یه معدل معمولی و کارنامه معمولی به دستم رسید . به خودم قول دادم از اون به بعدش رو با تموم تلاشم سپری کنم. یک سال صدای خرد شدن استخونام رو شنیدم . با انفلونزا و تب نشستم پای کتاب. دوستام بیرون رفتن من درس خوندم کوچکترین تفریح رو از خودم سلب کردم و هربار جا زدم با فکر اینکه روزی قراره نتیجه همه عرق هایی که ریختم و سختی های که کشیدم رو ببینم و لذتش رو ببرم. اما توی این لحظه که هنوز خستگی همه تلاش هام به جونمه دارم به نتیجه زحماتم نگاه میکنم تموم وجودم درد میکنه و قلبم تیر میکشه. من نا امید شدم. دیگه تلاشی درکار نیست وقتی همه اطرافیان من با زحمت شب امتحانی و روزی دو ساعت خوندن به نتایج بهتری رسیدند. دیگه این کاربر رو توی الاخونه و تاپیک های من رو نمی بینید. افتخار میکنم به هرکسی که تلاش کرد و نتیجه اش رو دید ولی قصه من اینجا و امید هایی که نا امید شدن تموم میشه.
خدانگهدار.