هرچی تودلته بریز بیرون۶

[AmirBarsam]

مهدیس فیروزی
سلام.

[Dr.Aryan]

@امیرمسعود-جعفری در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

Dr.Aryan

بسه دیگه.
خب اگه میخوای اخراج بشی خودت دکمه خروج رو بزن.

ب تو ربطی داره؟

[Dr.Aryan]

این پست پاک شده!

[H_R]

Dr.Aryan اوکی

[AmirBarsam]

Dr.Aryan در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

@امیرمسعود-جعفری در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

Dr.Aryan

بسه دیگه.
خب اگه میخوای اخراج بشی خودت دکمه خروج رو بزن.

ب تو ربطی داره؟

نه ربطی نداره.
قصد فضولی هم ندارم.
خب انقدر اسپم نده.
اینجا جای این حرفا نیست.

[Dr.Aryan]

@امیرمسعود-جعفری در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

Dr.Aryan در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

@امیرمسعود-جعفری در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

Dr.Aryan

بسه دیگه.
خب اگه میخوای اخراج بشی خودت دکمه خروج رو بزن.

ب تو ربطی داره؟

نه ربطی نداره.
قصد فضولی هم ندارم.
خب انقدر اسپم نده.
اینجا جای این حرفا نیست.

خب اگ ربطی نداره چیزی نگو

[مهدیس فیروزی]

@امیرمسعود-جعفری سلام خوبی

[AmirBarsam]

مهدیس فیروزی در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

@امیرمسعود-جعفری سلام خوبی

سلامت شما خوبی.

[مهدیس فیروزی]

@امیرمسعود-جعفری شکر
نه زیاد چه میکنی

[اکالیپتوس]

خلاصه ای از کتاب افسانه گیلگمش و برداشتم : برای رهایی از گیلگمش ارور انکیدو را می افریند و انکیدو به اوروک به مبارزه با گیلگمش به خاطر ظلمش میپردازد که راهبه شادی او را از این کار باز میدارد گیلگمش پشتش را میخواباند و او را دوست خود میخواند و با هم به جنگ خومبابا ​ نگهبان جنگل سدر میروند تا دشمن خدایان و مردم را بکشن گیلگمش خواب هایی وحشتناک دید که انکیدو ان ها را به خیر تعبیرکرد ما بر خومباباحمله میکنیم و اورا میکشیم سحر گاه برمیگردیم که گیلگمش خومبابا را کشت

​ایشتر الهه نشاط عشق میخواست محبوب گیلگمش که زیبا بود بشود ولی گیلگمش نمی پذیرد پس ایشتر همه ی کنیزکان معبد را گرد اورده و انها را به ناله و شکوا وا داشته گاو اسمانی را در اوروک رها میکنن تا به ویرانی بپردازد ولی گیلگمشو انکیدو با هم اورا میکشن بعد ها انکیدو خواب میبیند ​ که خدایان برای مجازات گناهان گیلگمش و انکیدو (کشتن هومبه به، نابود کردن جنگل سدر و کشتن نرگاو آسمانی) تصمیم گرفته‌اند که انکیدو باید بمیرد انکیدو بار دوم خواب می‌بیند که مردی او را به دنیای زیرین می‌برد و گیلگمش او را یاری نمی‌کند. انکیدو روزها در بستر بیماری بود و زچر کشید و سر انجام دوست محبوب گیل گمش میمیرد و روز هفتم دفنش میکند و به خاطرش اندوهگین میشود و راهی اوت نا پیشتیم برای فهمیدن راز جاودانگی میشود که به پاسخ مرگ تقدیر گریزناپذیر انسان است میرسد همچنین ماجرای را تعریف می‌کند. در زمان طوفان بزرگ، او کشتی ای ساخت و یک جفت از هر حیوانی در آن گذاشت. وقتی خدایان از زنده بودن او مطلع شدند، او و جفتش را در شمار خدایان قرار داده و ساکن آن سوی دریا کردند. گیلگمش انکیدو را از دنا خدای داناهای ژرفا میخواهد از دنیای زیر خاک به سویش بفرستد که او نیز به خداوند مردگان میگوید روحش را برای گفتگو با دوستش بیرون بیاورد گیلگمش از دوستش میخواهد از قانون های خاکی که دیده بیان کند ولی او گفت نمی توانم چیزی بگویم و سر انجام گیلگمش دست خالی به اروک باز گشت مرگ اورا درتالار تالار درخشنده قصر وی در اغوش گرفت

[اکالیپتوس]

با این خلاصه نوشتنم

[اکالیپتوس]

400 حرف اخه با توضیحاتش خیلی شد که

[ابراهیم طاها]

علیرضا عفتی 2 بله

[ابراهیم طاها]

علیرضا عفتی 2 کجا خوندی

[AmirBarsam]

مهدیس فیروزی در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

@امیرمسعود-جعفری شکر
نه زیاد چه میکنی

هیچی دارم به خودم روحیه میدم فیزیک و شیمی بخونم.

[مهدیس فیروزی]

@امیرمسعود-جعفری خخخ منم فعلا در حال خوندن زیستم بعدازظهر فیزیک شیمی و ریاضی میخونم

[مهدیس فیروزی]

سلام به همه دوستان آلاییییی
صبحتون بخیر

[Dr.Aryan]

قبلن میومدی تودلی با حال خوب برمیگشتی الان میای تودلی با ی مشت چسناله مواجه میشی و برمیگردی

[AmirBarsam]

مهدیس فیروزی در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

سلام به همه دوستان آلاییییی
صبحتون بخیر

صبح نه ظهر.

[مهدیس فیروزی]

@امیرمسعود-جعفری موفق باشی