-
جمشید پا میشه میره کنار پنجره، فک میکنه ما حالیمون نیست.
هرسال همینه کارش.
میگم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رُ میبینیم بند دلمون پاره میشه؟
پس کدوم رنگا قراره حال ما رُ خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ -
هیییی
عجب -
najafiali78
خوبی؟
نیلتجربی هم اون طرفا بود...
یه خبر از خودتون بدین بهمون -
این پست پاک شده!
-
ساعت 2:17 دقیقه داشتم خواب میدیدم که یهو دیدم دارم میلرزم...
فک کردم این هم یه قسمت از خوابه..
بعدش دیگه دیدم همه چی داره میلرزه... زلزله واقعا قوی بود...
همه شهر ریخته بودن بیرون...به پمپ بنزین ها هم حمله کرده بودن...
خلاصه ساعت2:17 تا ساعت 4 بیدار بودیم و با ماشین تو خیابونا گشت میزدیم...
ساعت 4 بابام گفت:بریم بخوابیم دیگه...مرگ دست خداس...و در نهایت ساعت4 خوابیدیم..
تبریز -
Erfan...11 پارسال تهران زلزله اومده بود
همه شهر اومده بودن بیرون
دایی م تمام تلاشش میکنه
زن دایی م رو قانع کنه بیاد برن بیرون
زن داییم هم حاضر نمیشه از خوابش بگذره:-
و اینطور شد ک دایی م تا صبح بیدار بوده و زن دایی م خواب:-\