-
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاستTaha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاستاره این اقای اقاجانی خاطره باحال زیاد گفته سر کلاس
من که خیلی وقتا این تیکه های با حال کلاسش چن بار نگاه میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوش به حال شاگرداش
کلی بهشون خوش میگذره -
Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاستاره این اقای اقاجانی خاطره باحال زیاد گفته سر کلاس
من که خیلی وقتا این تیکه های با حال کلاسش چن بار نگاه میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوش به حال شاگرداش
کلی بهشون خوش میگذره -
Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست@a.s ماه پشت ابر نمیمونه
بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست@a.s ماه پشت ابر نمیمونه
منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم
-
بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست@a.s ماه پشت ابر نمیمونه
منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم
Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست@a.s ماه پشت ابر نمیمونه
منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم
حق دارین ..اگه دقت بفرمایید متوجه میشین مخاطبم a s بوده
تگش کردم
خاطره جالبی بود -
بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره از استاد حاجی سلیمانی میگم
یادمه ایشون میگفتن ما رو برده بودن اردو درسی برا تعطیلات عید درس بخونیم
که چن نفر تازه تو اردو بهمون اضافه شد یکیشون اومد کلاس ما بچه ی ساده ای بود
تو کلاس ما هم دو سه نفر رو داشتیم هیکلشون بزرگ و... کلا هیکلشون به سنشون نمیخورد .
یکیشون کیف یکی از بچه ها رو برداشت که دستی بو ما هم با همه بچه ها هماهنگ میکردیم که وقتی اون میاد عین معلم باهاش برخورد کنیم .
پسره تازه وارده اومد کلاس نشست رفیق ما هم با کیف وارد شد ما هم که هماهنگ کرده بودیم وقتی رفیقمون اومد پاشدیم این رفیقمون هم که خودشو معلم جازده بود از پسر تازه وارده اسمشو و فامیلشو و اسم پدر و مادرشو و شغل پدر و مادر وچن تا بچه اید و خواهر برادر دارید و ادرس خونشون و .... پرسید .
که یهو یکی در رو زد معلم اصلی خودمون بود اومد همه پاشدن اون رفیقمونم که خودشو جای معلم جا زده بود رفت و سرجاش نشست بچاره پسره کلی تعجب کرده بود
حاجی سلیمانی میگفت دیگه معلم هم سوال میپرشید که اسمت چیه جواب نمیداد پسره فک میکرد اینم یکی معلم واقعی نیست یکی از بچه هاست@a.s ماه پشت ابر نمیمونه
منظور بهاره خانم رو من نمیگیرم
-
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
الان میفهمم چقد داغونیم مااون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد
..این توانایی شما لایک داشت
بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
الان میفهمم چقد داغونیم مااون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد
..این توانایی شما لایک داشت
واقعا
-
بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
الان میفهمم چقد داغونیم مااون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد
..این توانایی شما لایک داشت
واقعا
@atusa__63 در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
بهاره در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
ho3ein در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
درود
چهارم بودیم
یه معلم فیزیک داشتم که از سال اول با ما بود و این چهارمین سالش بود که با ما بود و خیلی هم معلم مضخرف و بیخودی بود
نوبت اول تموم شده و بود و از 30 نفر 31 نفر افتاده بودن تو فیزیک و ما تصمیم گرفتیم این معلمو دهنشو سرویس کنیم
یه روز بچه ها گفتن معلمو با چاقو تو کلاس تهدید کنیم و چند تا از بچه ها چاقو آوردن و یکی از بچه ها وقتی معلم اومد تو کلاس معلمو گرفتو خوابوندش زمین اون یکی پسره یه دفعه هول شد کاردو کرد تو شکم معلم و معلمم بعد از یه ساعت مرد و هممون بدبخت شدیم
امیدوارم از این خالی بندی من که خیلی هم بی مزه و لوس بود لذت نبرده باشید
تا درودی دیگر بدرود :|این چرت و پرتی رو که نوشتم 7 نفر لایک کردن
الان میفهمم چقد داغونیم مااون حجم از چرت گفتن از هر کسی برنمیاد
..این توانایی شما لایک داشت
واقعا
بد بخت شستین پهن کردین جلو افتاب خشک بشه
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ -
@mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76
بچهها خاطرههاشون ته کشیده!:// :-$شما هم جز اوناید ؟
جز بچه هایی که خاطرهاشون ته کشیده ؟ -
Taha 76
آره تقریبا...آخه یه سری خاطرهها هستن ک برای دیگران جذاب نیست،فقط برای کسایی ک اون موقع و اون لحظه اونجا بودن جذابه و یادش میوفتن و میخندن...و ی سری خاطره ها هستن ک نمیشه تعریف کرد!!:/...
@mahsa_F در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
Taha 76
آره تقریبا...آخه یه سری خاطرهها هستن ک برای دیگران جذاب نیست،فقط برای کسایی ک اون موقع و اون لحظه اونجا بودن جذابه و یادش میوفتن و میخندن...و ی سری خاطره ها هستن ک نمیشه تعریف کرد!!:/...
اینکه بعضی خاطره ها رو نمیشه تعریف کرد رو خیلی قبول دارم .
-
Taha 76
آره تقریبا...آخه یه سری خاطرهها هستن ک برای دیگران جذاب نیست،فقط برای کسایی ک اون موقع و اون لحظه اونجا بودن جذابه و یادش میوفتن و میخندن...و ی سری خاطره ها هستن ک نمیشه تعریف کرد!!:/...
-
@مهساااا در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
شما دونفر بیدارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وای من خوابم داره میریزه
میخواستم دفاع بنویسم اما خوااابم میادبجز ما ۲۰ نفر دیگه هم بیدارن هاااا
-
سلام بچه ها
امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین
خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم
خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و..
و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده
در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست
اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم
هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین
مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه
منتظرتون هستم آلایی ها
موفق باشین🥹️
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-پیراپزشکی
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد
مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد
نفس هایم سخت به جانم می نشینند
اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند
دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم
بماند
در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود...
شاید شد....چه میدانی؟!
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده
گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته
پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود
اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم
پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟
میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده
تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد
نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟
قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند
هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم
انگار نمیشود قدم از قدم برداشت
میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند
میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته...
شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود
مبادا چنین روزی برسد...
مبادا....
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را
گرم پاسخ گوید.
نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر ,
قدمی راه محبت پوید.
خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست.
همه گلچینِ گلِ امروزند...
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست.
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد,
نقشهای شیطانیست.
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیلهای پنهانیست.
خنده ها می شکفد بر لبها,
تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی.
همه بر درد کسان می نگرند,
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی.
زير لب زمزمه شادی مردم برخاست,
هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست .
پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق,
هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست.
به که بايد دل بست؟
به که شايد دل بست؟
از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟
ریشه ی عشق فسرد...
واژه ی دوست گریخت...
سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟
دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت
در همه شهر مجوی.
گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند
بنگرش , لیک مبوی !
لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه !
سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگوی !
چاه هم با من و تو بيگانه است
نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند,
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند
گر شبي از سر غم آه کني.
درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن !
درد خود را به دل چاه مگو!
استخوان تو اگر آب کند آتش غم,
آب شو...آه مگو !
ديده بر دوز بدين بام بلند
مهر و مه را بنگر !
سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است
سکه نيرنگ است
سکه ای بهر فريب من و تست
سکه صد رنگ است .
ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک ,
با چنين سکه زرد ,
و همين سکه سيمينِ سپيد ,
ميفريبد ما را .
آسمان با من و ما بيگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه
خويش , در راه نفاق...
دوست , در کار فريب...
آشنا , بيگانه ...
شاخه ی عشق شکست...
آهوی مهر گریخت...
تار پیوند گسست...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟...
-مهدی سهیلی
اِی که با من، آشنایی داشتی
ای که در من، آفتابی کاشتی
ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش
عشق را، چون نردبام انگاشتی
ای که چون نوری به تصویرت رسید
پرده ها از پرده ات برداشتی
پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ
بوده ها را با دروغ انباشتی
اینک از جورِ تو و جولانِ درد
می گریزم از هوای آشتی
کاش حیوان، در دلت جایی نداشت
کاش از انسان سایه ای می داشتی
-فریدون فرخزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني که رسيدن هنر گام زمان است
تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي
بنگر که زخون تو به هر گام نشان است
آبي که برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود که پيوسته روان است
باشد که يکي هم به نشاني بنشيند
بس تير که در چله اين کهنه کمان است
از روي تو دل کندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دريغا که در اين بازي خونين
بازيچه ايام دل آدميان است
دل برگذر قافله لاله و گل داشت
اين دشت که پامال سواران خزان است
روزي که بجنبد نفس باد بهاري
بيني که گل و سبزه کران تا به کران است
اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
يارب چه قدر فاصله دست و زبان است
خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري
اين صبر که من مي کنم افشردن جان است
از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود
گنجي ست که اندر قدم راهروان است
-هوشنگ ابتهاج (سایه)
الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
@Infinitie-A
@ramses-kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
@مجتبی-ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
@Mehrsa-14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء