-
قصه
وصال علوی -
-
-
-
-
اگه دلتنگ بهاری، اگه سایه بون نداری
دستامو بهت میدم تا توی باغچه تون بکاری
اگه دیگه خستهای از اینهمه چشم انتظاری
چشمامو بهت میدم تا پشت پنجره بذاری
من میخوام هر چی که دارم به تو تقدیم کنم
همهی دلخوشیامو با تو تقسیم کنم
همه اعضای تنم تنها از عشق تو پرن
اگه سهم تو نباشن به چه دردی میخورن
تو به هر راهی که میری من کنارتم همیشه
هر جا که از پا بیفتی پای من مال تو میشه
وقتی که توی مسیرت در تابلوهای ایسته
تو فقط برو عزیزم قلب من به جات میایسته
من میخوام هر چی که دارم به تو تقدیم کنم
همهی دلخوشیامو با تو تقسیم کنم
همه اعضای تنم تنها از عشق تو پرن
اگه سهم تو نباشن به چه دردی میخورن