هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
خیلی خسته ام وکسی نیست ک بهش فقط از امروز بگم....
قبلا وقتی در طی روز اتفاقی برام می افتاد و میدیدم باید درموردش با بقیه صحبت کنم، به هرکی ک میرسیدم و فکرمیکردم شاید بفهمه حرف و منظورم رو میگفتم.
یه مدت خیلی کوتاهی هم چندتاشو توی انجمن نوشتم....
نمیدونم خوب بود یا بد..!!؟
اما اولیش رو دقیق یادمه ک همین آذرماه پارسال بود:)
اتفاق خیلی عجیبی نبود و تهش رسیده بودم به شعور یه پسر غریبه توی ایستگاهای اتوبوس شرکت واحد!(بازهم بگم ک ایول به شعورش(: )
آخرین نفری هم ک درموردش حرف زده بود مستر بود...با این تفاوت ک موقع فرستادن پستم نبود...بلکه پنج ماه بعد از اون وقتی داشته توی پستام دنبال نمیدونم چی میگشته پیداش کرده بودو وسط حرفای طولانی طولانی جواب دادنا نظرش رو گفته بود
@Ermia-Mirzakhani خدا ازت بگذره نمیدونم میدونی اون حس مزخرفی ک میدونی الان یکی رفته پست مستای قبلی و قدیمت رو خونده وبه چرت و پرتات رسیده چه حسی داره یانه؟!
فقط تو نبودی ک....حتی سر یه تاریخ هم @نگین-محمدیان @Infinitie-A @mitra-ism-rahmani و...افتاده بودین توپستام..آخ اگه بدونین وقتی به این فکرمیکنم ک پستای چرت وپرتم رو رد کردین و دیدین چه حس مزخرفی میاد برام
..از خودم ناامید میشم اصن
(امابگم ک ایول به تلاش و کوشش و پشتکارتون
)باشد ک قسمتتان شود
خب الان قاعدتن توی پستی ک میخام از ماجرام بگم نباید اینا رو مینوشتم...اماخب میخواستم بگم.
حالا از طرفی باید حداقل این قسمت رو بفرستم و توی یه پست ترتمیز و نو شروع کنم به تایپاما من اینقده الان خسته ام ک حوصله ی اینکه دستم رو بیارم بالا و ارسال رو بزنم و بعدش هم دوباره یه برگ بازکنم رو ندارم
.
از طرفی اگه انرژی فرستادن این پست و بازکردن یه برگ نوشته ی دیگه رو داشتم،بازهم اینکار رو نمیکردم...چون اونوقت یکی یهو پیدامیشد و بامن احوالپرسی میکردو من بعد از نوشتن ماجرای امروزم میخام برم بخوابم، واگه یکی یهو احال بپرسه نمیشه ک من جوابش رو ندم و تندی برم:|||| بنابراین میریم تو دور حرف و من از خوابم میمونم
پس بیخیال!
پس تا همینجاش باشه مربوط به تگ شما!
...
...
..
مثل گاهی از اوقات دیگه ایی ک تاحالا گذروندم توی بیمارستان و البته ایندفعه صندلی های جدیدی ک گذاشته بودن و انتظار انتظار انتظار:))))
اما یکهو صدای آمبولانس و تختی ک به سرعت وارد بخش شد و یه خانم روش بود و تمام سروصورتش خونی بود. اونقدر بد که فکرکردم شاید ماشین زیر گرفتتش:/// یک ربع بعد و خواهروبرادری ک اومدن و داد میزدن ک مامانمون کجاست؟! و بعدش هم آقایی ک اومده بود و سعی داشت بچه هاش رو آروم کنه اما خودش غوغای بدتر توی دلش بود!
دختره داد میزد و میگفت اون عوضیِ مست الان کجاست؟! بیاد بگه اگه مامان خودش هم بود بازهم همینجور مینشست پشت ماشین؟!
ومن ک فهمیدم آره خانمه واقعن تصادف کرده! اما نه تصادف معمولی....
راننده ی بیست و پنج ساله ی مست ک رانندگی میکنه و اصن نمیفهمه چی به چی هست و یه خانم رو با ماشینش زیرمیگیره و بدن اون خانم یه مسافتی کشیده شده بوده هم:///
خواهر و برادره باهمدیگه گریه میکردن و صداشون توی بیمارستان میپیچید!
سرپرستاری ک قبل از آوردن اون خانمه داشت با تلفنش حرف میزد و منی ک توی سکوت بیمارستان شنیده بودمک شیفت شب بوده و حسابی خسته هست و میخواد بره فقط به اندازه دوماااااااااه بخوابه:)))
حالا همون خانم پرستار با تمام خستگیش اومد جلو و به جای تمام آدمای دیگه ایی ک میخواستن با عصبانیت و غُدگری برای خواهروبرادره یادآوری کنن ک عامو اینجا بیمارستانه!هزارتا مریض خسته و کوفته ی دیگه اینجان!!! اینقده داد و بیداد نکنید!!:| اومد جلو و دختره رو بغل کرد و بهش میگفت گریه کن. ببین عیب نداره گریه کن .داد بزن. ولی بیا ببین تو بغل من هرچی میخای گریه کن ولی صدات نکنه آدمایی ک شاید یه ذره شبیه به تو باشن رو اذیت کنه؟!! اصن بیا باهم میریم بیرون از بخش،توی محوطه و اونجا حتی ماسکت رو برمیداری و راحتِ راحتِ راحت گریه کن و داد بزن:))))
پ.ن:من وقتی این صحنه رو دیدم،هارتم شیکسته شد:)))))))) آخه هیچوقت هیـــچ پرستارومسئولی در برابر گریه های من توی بیمارستان اینقده باهام خوب تا نکرده بود. شاید بشه گفت حسودیم شدحتی:))))))
اون خانم پرستاری ک من امروز دیدم به معنی واقعی کلمه پرستار بود. اصن پرستار بودن یعنی اون. همونی ک از شبش به مریضا رسیده بوده و حالا توی اوج خستگی ایی ک میخاست بره خونه،با همراه مریض اینقده خوب تا کنه:))
توی دلم بود ک زینبی حیف ک حلقه بدست دارهوگرنه سریع با چندتا از گل خوشگل موشکلای محوطه بیمارستان دسته گل درست کن و برو خدمتش برا عرض ارادت
.
بگذریم.
اماخانواده ی اون خانمه... پدری ک همسرش رو سریع بردن به اتاق عمل. پسری ک شاید بامامانش دیشب دعواکرده بوده شاید هم برا مامانش خریدای خونه رو انجام داده بوده(کسی چه میدونه!). دختری ک شاید اون هم دیشب با مامانش بگو مگو ودعوا داشته یا شاید هم بامامانش داشته درمورد لباسی ک میخواد دوشب دیگه توی مهمونیِ پیش یلدای دوستاش بپوشه صحبت میکرده(کسی چه میدونه!) همه ی اونا با این اتفاق تغییر میکنن.
اون خانمه.... انشالله ک به خیر گذشته و با سلامتی و تندرستی بمونه کنار خانوادش.....اما حداقل همون دورانی ک باید صبر کنه تا شیکستگی های بدن و جای زخم و بخیه هاش خوب بشه،قراره اذیت بشه...قراره با اینکه بچه هاش ازش مراقبت کنن شرمنده بشه حتی(کسی چه میدونه!)
هیچ چیز معلوم نیست....ولی میدونی از ته دلم میخام اون خانومه زودی خوبِ خوبِ خوبِ خووووب بشه. نه بخاطر خودش! بلکه شاید بخاطر اون خانم پرستاره....که به دخترش امید میدادومیگفت مامانت خوب میشه!
میدونی چرا؟! چون خیلی مهمه. چون وقتی از همه ی این ماجراها میگذره و دخترِ این خانومه اینارو یادش بیاد خیلی مهمه. خیلی مهمه ک توی ذهنش بیاد اون خانوم پرستاره برای دلِ دردمند من هم پرستاری کرد و حرفاش دروغ نبود!! خیلی مهمه ک دختره وقتی داره خوبی و مهربونی اون خانم پرستار رو به یادمیاره و شاید لبخند هم به گوشه ی لبش میشینه:) به خودش بگه ک حرفا و امیداش درست بود. نه یه دروغ و امیدِ واهی برای ساکت کردن من دیگه.....(:
اما اون راننده ی جوان!! وقتی به حال خودش بیاد و بفهمه چیکار کرده قطعن به ستوه میاد.حتی شاید حالش از خودش بهم بخوره(کسی چه میدونه!)
امامیدونی شدت عذاب و ناراحتی اون خانواده ی اسیب دیده خیلیییییی بیشتر از ناراحتی اون راننده هست:))))
دینِ ما اسلام هست(چه بخوایم و چه نخوایم دین رسمیِ کشورمون هست)
کشورما یه کشور جمهوری هست(چه بخوایم و چه نخوایم قوانینش هم به اسلام میرسه)
اما عامو حتی از ایران و اسلام هم ک بیایم بیرون،تماااااااام کشورای دنیا رانندگی باحالت مستی براشون جرم هست:)))))
چه ایران بوده باشه و چه عمارات و چه اسپانیا و چه روسیه و چه آلمان یا هرکشور دیگه ایی از این کره ی خاکی، قرار بودوهست بخاطر مست رانندگیت تاوان پس بدی:))))
بگذریم ک ماجرا گفتن من به اینا نمیرسه....فقط خواستم بگم خیلی هستن آدمایی ک دلشون از یه اتفاق دردمندمیشه،به ستوه میان،نیاز دارن به گریه و داد زدن،شاید حتی داغدار بشن و تا یه زمان طولانی ایی تا بیان به چیزی دلخوش کنن یادشون میاد ک عزیزتزینِ عزیزهاشون رو ندارن!
خواستم بگم خیلی ها هستن ک بخاطر یه اشتباه چندلحظه ایشون باید تاوان پس بدن!
کاری از دست ما براشون برنمیاد! شاید جز اینکه دعاکنیم ک آرامش سهم دل هاشون بشه:)
دنیا نامرده! ولی ماها مردباشیم:))
حالا از همه ی این چیزای امروز ک بگذرم میرسم به خستگیِ خودم
راه برگشت از بیمارستان رو آژانس گرفتم اما دودقیه از سوارشدنم نگذشته بود ک وقتی موجودی کارتم رو چک کردم دیدم تا نصفه ی مسیر بیشتر پول ندارم. پس رسمن گفتم نیگه داره وسط راه و اون نصف راه تا خونه رو پیاده اومدم و الان قشنگگگگ حسابی خسته ام. خسته از اینکه از اون مدل پرستار خوبا قسمت نشده خسته از اینکه این همه راه رو پیاده اومدم.خسته از اینکه زندگی همیشه دخل و خرج داره ولی برای من به قسمت دخل نمیرسه و همیشه فقط خرج بوده و هست
#غُر
اگه اقا امینی راننده آژانسی امروز بود،زنگ ک میزدم و میگفتم اشتراک دهقانی ماشین میخام،خودش میومد و توی مسیر حرف میزد و از ماجراهاش میگفتو بعد منم از تصادف امروز میگفتم و اون هم میگفت بد دور و زمونه ایی شده خانم دهقانی
ومن از تنهایی اینکه کسی نبود بهش بگم نمیومدم اینجا اینقده تایپ کنم.
خیلییییییی خسته ام و بعد از مدت ها برای اولین بار ولو شدم رو تشک و حرفی ک میخواستم بگم رو دارم میگم
الان هم اینو ارسال میزنم و خیلی ریزوسوسکی از اکانتم میزنم بیرون و لالا میکنم بلکه از فکر اون خانوم پرستارمهربون بیام بیرون
فعلا پس.zeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
خیلی خسته ام وکسی نیست ک بهش فقط از امروز بگم....
قبلا وقتی در طی روز اتفاقی برام می افتاد و میدیدم باید درموردش با بقیه صحبت کنم، به هرکی ک میرسیدم و فکرمیکردم شاید بفهمه حرف و منظورم رو میگفتم.
یه مدت خیلی کوتاهی هم چندتاشو توی انجمن نوشتم....
نمیدونم خوب بود یا بد..!!؟
اما اولیش رو دقیق یادمه ک همین آذرماه پارسال بود:)
اتفاق خیلی عجیبی نبود و تهش رسیده بودم به شعور یه پسر غریبه توی ایستگاهای اتوبوس شرکت واحد!(بازهم بگم ک ایول به شعورش(: )
آخرین نفری هم ک درموردش حرف زده بود مستر بود...با این تفاوت ک موقع فرستادن پستم نبود...بلکه پنج ماه بعد از اون وقتی داشته توی پستام دنبال نمیدونم چی میگشته پیداش کرده بودو وسط حرفای طولانی طولانی جواب دادنا نظرش رو گفته بود
@Ermia-Mirzakhani خدا ازت بگذره نمیدونم میدونی اون حس مزخرفی ک میدونی الان یکی رفته پست مستای قبلی و قدیمت رو خونده وبه چرت و پرتات رسیده چه حسی داره یانه؟!
فقط تو نبودی ک....حتی سر یه تاریخ هم @نگین-محمدیان @Infinitie-A @mitra-ism-rahmani و...افتاده بودین توپستام..آخ اگه بدونین وقتی به این فکرمیکنم ک پستای چرت وپرتم رو رد کردین و دیدین چه حس مزخرفی میاد برام
..از خودم ناامید میشم اصن
(امابگم ک ایول به تلاش و کوشش و پشتکارتون
)باشد ک قسمتتان شود
خب الان قاعدتن توی پستی ک میخام از ماجرام بگم نباید اینا رو مینوشتم...اماخب میخواستم بگم.
حالا از طرفی باید حداقل این قسمت رو بفرستم و توی یه پست ترتمیز و نو شروع کنم به تایپاما من اینقده الان خسته ام ک حوصله ی اینکه دستم رو بیارم بالا و ارسال رو بزنم و بعدش هم دوباره یه برگ بازکنم رو ندارم
.
از طرفی اگه انرژی فرستادن این پست و بازکردن یه برگ نوشته ی دیگه رو داشتم،بازهم اینکار رو نمیکردم...چون اونوقت یکی یهو پیدامیشد و بامن احوالپرسی میکردو من بعد از نوشتن ماجرای امروزم میخام برم بخوابم، واگه یکی یهو احال بپرسه نمیشه ک من جوابش رو ندم و تندی برم:|||| بنابراین میریم تو دور حرف و من از خوابم میمونم
پس بیخیال!
پس تا همینجاش باشه مربوط به تگ شما!
...
...
..
مثل گاهی از اوقات دیگه ایی ک تاحالا گذروندم توی بیمارستان و البته ایندفعه صندلی های جدیدی ک گذاشته بودن و انتظار انتظار انتظار:))))
اما یکهو صدای آمبولانس و تختی ک به سرعت وارد بخش شد و یه خانم روش بود و تمام سروصورتش خونی بود. اونقدر بد که فکرکردم شاید ماشین زیر گرفتتش:/// یک ربع بعد و خواهروبرادری ک اومدن و داد میزدن ک مامانمون کجاست؟! و بعدش هم آقایی ک اومده بود و سعی داشت بچه هاش رو آروم کنه اما خودش غوغای بدتر توی دلش بود!
دختره داد میزد و میگفت اون عوضیِ مست الان کجاست؟! بیاد بگه اگه مامان خودش هم بود بازهم همینجور مینشست پشت ماشین؟!
ومن ک فهمیدم آره خانمه واقعن تصادف کرده! اما نه تصادف معمولی....
راننده ی بیست و پنج ساله ی مست ک رانندگی میکنه و اصن نمیفهمه چی به چی هست و یه خانم رو با ماشینش زیرمیگیره و بدن اون خانم یه مسافتی کشیده شده بوده هم:///
خواهر و برادره باهمدیگه گریه میکردن و صداشون توی بیمارستان میپیچید!
سرپرستاری ک قبل از آوردن اون خانمه داشت با تلفنش حرف میزد و منی ک توی سکوت بیمارستان شنیده بودمک شیفت شب بوده و حسابی خسته هست و میخواد بره فقط به اندازه دوماااااااااه بخوابه:)))
حالا همون خانم پرستار با تمام خستگیش اومد جلو و به جای تمام آدمای دیگه ایی ک میخواستن با عصبانیت و غُدگری برای خواهروبرادره یادآوری کنن ک عامو اینجا بیمارستانه!هزارتا مریض خسته و کوفته ی دیگه اینجان!!! اینقده داد و بیداد نکنید!!:| اومد جلو و دختره رو بغل کرد و بهش میگفت گریه کن. ببین عیب نداره گریه کن .داد بزن. ولی بیا ببین تو بغل من هرچی میخای گریه کن ولی صدات نکنه آدمایی ک شاید یه ذره شبیه به تو باشن رو اذیت کنه؟!! اصن بیا باهم میریم بیرون از بخش،توی محوطه و اونجا حتی ماسکت رو برمیداری و راحتِ راحتِ راحت گریه کن و داد بزن:))))
پ.ن:من وقتی این صحنه رو دیدم،هارتم شیکسته شد:)))))))) آخه هیچوقت هیـــچ پرستارومسئولی در برابر گریه های من توی بیمارستان اینقده باهام خوب تا نکرده بود. شاید بشه گفت حسودیم شدحتی:))))))
اون خانم پرستاری ک من امروز دیدم به معنی واقعی کلمه پرستار بود. اصن پرستار بودن یعنی اون. همونی ک از شبش به مریضا رسیده بوده و حالا توی اوج خستگی ایی ک میخاست بره خونه،با همراه مریض اینقده خوب تا کنه:))
توی دلم بود ک زینبی حیف ک حلقه بدست دارهوگرنه سریع با چندتا از گل خوشگل موشکلای محوطه بیمارستان دسته گل درست کن و برو خدمتش برا عرض ارادت
.
بگذریم.
اماخانواده ی اون خانمه... پدری ک همسرش رو سریع بردن به اتاق عمل. پسری ک شاید بامامانش دیشب دعواکرده بوده شاید هم برا مامانش خریدای خونه رو انجام داده بوده(کسی چه میدونه!). دختری ک شاید اون هم دیشب با مامانش بگو مگو ودعوا داشته یا شاید هم بامامانش داشته درمورد لباسی ک میخواد دوشب دیگه توی مهمونیِ پیش یلدای دوستاش بپوشه صحبت میکرده(کسی چه میدونه!) همه ی اونا با این اتفاق تغییر میکنن.
اون خانمه.... انشالله ک به خیر گذشته و با سلامتی و تندرستی بمونه کنار خانوادش.....اما حداقل همون دورانی ک باید صبر کنه تا شیکستگی های بدن و جای زخم و بخیه هاش خوب بشه،قراره اذیت بشه...قراره با اینکه بچه هاش ازش مراقبت کنن شرمنده بشه حتی(کسی چه میدونه!)
هیچ چیز معلوم نیست....ولی میدونی از ته دلم میخام اون خانومه زودی خوبِ خوبِ خوبِ خووووب بشه. نه بخاطر خودش! بلکه شاید بخاطر اون خانم پرستاره....که به دخترش امید میدادومیگفت مامانت خوب میشه!
میدونی چرا؟! چون خیلی مهمه. چون وقتی از همه ی این ماجراها میگذره و دخترِ این خانومه اینارو یادش بیاد خیلی مهمه. خیلی مهمه ک توی ذهنش بیاد اون خانوم پرستاره برای دلِ دردمند من هم پرستاری کرد و حرفاش دروغ نبود!! خیلی مهمه ک دختره وقتی داره خوبی و مهربونی اون خانم پرستار رو به یادمیاره و شاید لبخند هم به گوشه ی لبش میشینه:) به خودش بگه ک حرفا و امیداش درست بود. نه یه دروغ و امیدِ واهی برای ساکت کردن من دیگه.....(:
اما اون راننده ی جوان!! وقتی به حال خودش بیاد و بفهمه چیکار کرده قطعن به ستوه میاد.حتی شاید حالش از خودش بهم بخوره(کسی چه میدونه!)
امامیدونی شدت عذاب و ناراحتی اون خانواده ی اسیب دیده خیلیییییی بیشتر از ناراحتی اون راننده هست:))))
دینِ ما اسلام هست(چه بخوایم و چه نخوایم دین رسمیِ کشورمون هست)
کشورما یه کشور جمهوری هست(چه بخوایم و چه نخوایم قوانینش هم به اسلام میرسه)
اما عامو حتی از ایران و اسلام هم ک بیایم بیرون،تماااااااام کشورای دنیا رانندگی باحالت مستی براشون جرم هست:)))))
چه ایران بوده باشه و چه عمارات و چه اسپانیا و چه روسیه و چه آلمان یا هرکشور دیگه ایی از این کره ی خاکی، قرار بودوهست بخاطر مست رانندگیت تاوان پس بدی:))))
بگذریم ک ماجرا گفتن من به اینا نمیرسه....فقط خواستم بگم خیلی هستن آدمایی ک دلشون از یه اتفاق دردمندمیشه،به ستوه میان،نیاز دارن به گریه و داد زدن،شاید حتی داغدار بشن و تا یه زمان طولانی ایی تا بیان به چیزی دلخوش کنن یادشون میاد ک عزیزتزینِ عزیزهاشون رو ندارن!
خواستم بگم خیلی ها هستن ک بخاطر یه اشتباه چندلحظه ایشون باید تاوان پس بدن!
کاری از دست ما براشون برنمیاد! شاید جز اینکه دعاکنیم ک آرامش سهم دل هاشون بشه:)
دنیا نامرده! ولی ماها مردباشیم:))
حالا از همه ی این چیزای امروز ک بگذرم میرسم به خستگیِ خودم
راه برگشت از بیمارستان رو آژانس گرفتم اما دودقیه از سوارشدنم نگذشته بود ک وقتی موجودی کارتم رو چک کردم دیدم تا نصفه ی مسیر بیشتر پول ندارم. پس رسمن گفتم نیگه داره وسط راه و اون نصف راه تا خونه رو پیاده اومدم و الان قشنگگگگ حسابی خسته ام. خسته از اینکه از اون مدل پرستار خوبا قسمت نشده خسته از اینکه این همه راه رو پیاده اومدم.خسته از اینکه زندگی همیشه دخل و خرج داره ولی برای من به قسمت دخل نمیرسه و همیشه فقط خرج بوده و هست
#غُر
اگه اقا امینی راننده آژانسی امروز بود،زنگ ک میزدم و میگفتم اشتراک دهقانی ماشین میخام،خودش میومد و توی مسیر حرف میزد و از ماجراهاش میگفتو بعد منم از تصادف امروز میگفتم و اون هم میگفت بد دور و زمونه ایی شده خانم دهقانی
ومن از تنهایی اینکه کسی نبود بهش بگم نمیومدم اینجا اینقده تایپ کنم.
خیلییییییی خسته ام و بعد از مدت ها برای اولین بار ولو شدم رو تشک و حرفی ک میخواستم بگم رو دارم میگم
الان هم اینو ارسال میزنم و خیلی ریزوسوسکی از اکانتم میزنم بیرون و لالا میکنم بلکه از فکر اون خانوم پرستارمهربون بیام بیرون
فعلا پس.انگار تو @Infinitie-A بودی
فقط از تو بر میومد
-
@kosar-mottaghi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@kosar-mottaghi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@kosar-mottaghi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
میگم میدونین چرا پوشه تلگرام نمیاره
اپدیت کن
آپدیت شد که الان نیس
قبلا بودجدی؟
اره
حالا می ه پوشه اندروید که باید وصل کنم لپ تاپ اونجا نشون میدهاها
گوشیت چیه؟
بعضی گوشیا اینطورن
شیائومی ها که چند وقت مدل های جدید گوشیش اینطور شدن
سامسونگ هم جدیداشamir ahmadi سامسونگ
️
اره اصلا نمیتونم ویدویی ها فایل دانلودی ببینم -
@m-zngne سلام وقت شماهم بخیر
اره اول یه مدت کنسل شد
ولی خب یکی از بچه ها اونایی که نداشتم رو فرستاد
یه کانالی هم هست میذاره و برمیدراهamir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@m-zngne سلام وقت شماهم بخیر
اره اول یه مدت کنسل شد
ولی خب یکی از بچه ها اونایی که نداشتم رو فرستادکاش چتم باز بود میشد بخوام لطف کنی بفرستی. من از مهر تاالان فقط آزمون اولی رو دارم بقیه رو دیگه پیدا نکردم متاسفانه
یه کانالی هم هست میذاره و برمیدراه
این آیدی رو هم بگن خلاف قوانین محسوبه؟ maryam111
-
خیلی کار دارم خییلی ولی اصلا حال انجام دادن ندارم
بعد مسخره تر اینکه همش کار جدید برای خودم میتراشم واقعا چرااا
هنوز قبلی ها رو انجام ندادم تموم نشده بعد میرم بعدی شروع میکنم اون هم نصفه رهاش میکنم
این چه وضعی که دارم
-
HADAF MAN در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi ممنون دایی عالیم
اصن حالم خوب میشه دایی میای تو انجمن
قابل توجه هِیتِرام
@Narjes-Hashemi
__chakisaldva__
maryam111
@Miss-Joker
Sharllot
@Saghi-Mortazavi
پ.ن:خیلی دوست داشتم از واژه هِیتِرام استاده کنم یجایی
شما هم اعتراف کنین
مرسی دایییییی منم ازحرف زدن با شما خوشحال میشمamir ahmadi
نیسی در حدی که هیتت کنم براه -
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@m-zngne سلام وقت شماهم بخیر
اره اول یه مدت کنسل شد
ولی خب یکی از بچه ها اونایی که نداشتم رو فرستادکاش چتم باز بود میشد بخوام لطف کنی بفرستی. من از مهر تاالان فقط آزمون اولی رو دارم بقیه رو دیگه پیدا نکردم متاسفانه
یه کانالی هم هست میذاره و برمیدراه
این آیدی رو هم بگن خلاف قوانین محسوبه؟ maryam111
@m-zngne در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@m-zngne سلام وقت شماهم بخیر
اره اول یه مدت کنسل شد
ولی خب یکی از بچه ها اونایی که نداشتم رو فرستادکاش چتم باز بود میشد بخوام لطف کنی بفرستی. من از مهر تاالان فقط آزمون اولی رو دارم بقیه رو دیگه پیدا نکردم متاسفانه
یه کانالی هم هست میذاره و برمیدراه
این آیدی رو هم بگن خلاف قوانین محسوبه؟ maryam111
چرا منشنش کردی؟
الان میگه نه
شب ساعت یازده انلاین باش -
amir ahmadi سامسونگ
️
اره اصلا نمیتونم ویدویی ها فایل دانلودی ببینم@kosar-mottaghi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi سامسونگ
️
اره اصلا نمیتونم ویدویی ها فایل دانلودی ببینماره دیگه بعضی گوشی ها ایطو شدن
ولی mx پلیر فیلما رو بیاره فک کنم
میتونی یه پوشه تو فایلهای شخصی بسازی
بعد بری داخل mx اونوقت وقتی فیلما رو اورد انتقال بدی داخل اون پوشه
امتحان کن ببین میشه -
amir ahmadi
نیسی در حدی که هیتت کنم براه__chakisaldva__
هِیترا کردن پشت سرم تیز
به من زنگ نزن هیچیمون مشترک نی
-
@fargol-sh به سلاممم فرگل خانممم
خوبمم تو چطوری چیکارا میکنی دماغت چاقه؟@masoumeh-shokrollahi
سلام عزیزم
من خوبم تو خوبی؟ -
میدونستین خودمو چشم میکنم؟ -
@kosar-mottaghi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi سامسونگ
️
اره اصلا نمیتونم ویدویی ها فایل دانلودی ببینماره دیگه بعضی گوشی ها ایطو شدن
ولی mx پلیر فیلما رو بیاره فک کنم
میتونی یه پوشه تو فایلهای شخصی بسازی
بعد بری داخل mx اونوقت وقتی فیلما رو اورد انتقال بدی داخل اون پوشه
امتحان کن ببین میشهamir ahmadi
شما شیرازی این؟؟ -
زنگ زدم مهمون دعوت کردم
بعد اخرش بش میگم چه ساعتی میاین؟
دقیق بگین که هم آیفونو قط کنم هم چراغا رو خاموش کنم
نمیدونم چرا فوش میدن ملت -
@m-zngne در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@m-zngne سلام وقت شماهم بخیر
اره اول یه مدت کنسل شد
ولی خب یکی از بچه ها اونایی که نداشتم رو فرستادکاش چتم باز بود میشد بخوام لطف کنی بفرستی. من از مهر تاالان فقط آزمون اولی رو دارم بقیه رو دیگه پیدا نکردم متاسفانه
یه کانالی هم هست میذاره و برمیدراه
این آیدی رو هم بگن خلاف قوانین محسوبه؟ maryam111
چرا منشنش کردی؟
الان میگه نه
شب ساعت یازده انلاین باشamir ahmadi
نمیدونستم اینم خلافه
باشه -
سلام .
امروز آب نداریم و از صبح قط شده . شانس آوردم ظرف ها رو صبح زود شستم (الان با خودتون میگین ظرف چه موقع ؟!!ظرفای دیشب... چقد دختر تنبلی ام من
️
)
فقط یه بطری آب معدنی داشتیم اونم مال دو سه هفته پیش که رفته بودیم مسافرت و استفاده نکرده بودیم . مجبور شدم باهاش سیب زمینی ها رو بشورم و ناهار سیب زمینی سرخ کرده خوردیم. چایی از دیشب مونده بود باهاش دستامونو شستیم تهش یکم موند که به هر نفر نصف استکان رسید .
نتیجه اخلاقی: چایی سرد با سیب زمینی سرخ کرده هم خوب میشه ها
واقعا چقد سخته بدون آب زندگی کردن🥺 -
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@m-zngne سلام وقت شماهم بخیر
اره اول یه مدت کنسل شد
ولی خب یکی از بچه ها اونایی که نداشتم رو فرستادکاش چتم باز بود میشد بخوام لطف کنی بفرستی. من از مهر تاالان فقط آزمون اولی رو دارم بقیه رو دیگه پیدا نکردم متاسفانه
یه کانالی هم هست میذاره و برمیدراه
این آیدی رو هم بگن خلاف قوانین محسوبه؟ maryam111
@m-zngne سلام
بله خلاف قوانینه
هم آیدی هست هم جنبه تبلیغی میتونه داشته باشه -
سلام .
امروز آب نداریم و از صبح قط شده . شانس آوردم ظرف ها رو صبح زود شستم (الان با خودتون میگین ظرف چه موقع ؟!!ظرفای دیشب... چقد دختر تنبلی ام من
️
)
فقط یه بطری آب معدنی داشتیم اونم مال دو سه هفته پیش که رفته بودیم مسافرت و استفاده نکرده بودیم . مجبور شدم باهاش سیب زمینی ها رو بشورم و ناهار سیب زمینی سرخ کرده خوردیم. چایی از دیشب مونده بود باهاش دستامونو شستیم تهش یکم موند که به هر نفر نصف استکان رسید .
نتیجه اخلاقی: چایی سرد با سیب زمینی سرخ کرده هم خوب میشه ها
واقعا چقد سخته بدون آب زندگی کردن🥺bahar mohammadi 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
شانس آوردم ظرف ها رو صبح زود شستم
پس اونی که مامانم میگه ازش یاد بگیرم تویی
-
سلام
-
اینجا تنها جاییه که درش به روم همیشه بازه همیشه ادمایی داره که خوشحالم میکنن یه جورایی مثل خونه میمونه برام و ادم های توش مثل خانوادم اینجا و ادماشو خیلیی دوست دارم
-
bahar mohammadi 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
شانس آوردم ظرف ها رو صبح زود شستم
پس اونی که مامانم میگه ازش یاد بگیرم تویی
@f-seif-0
نه اون من نیستم
من موندم اون دختر مردمی که مامانا میگن کیه
چرا همه ی مامانا میشناسنش
چقد طرف معروفه.. -
سلام
Mohammad Afshar
سلام پسر عاشق...