هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
۲سال پیش
سال دوازدهم
خوابگاه بودم
هم اتاقیم گفت دامادشون سرطان داره
میگفت از بین خواهرام
این و همسرش خیلی با هم خوبن
اون روزا میگفت زده به معده اش
یادمه میگفت بیمارستان بستریه و فردا عمل داره
قراره بخشی از معدهشو بردارن
میگفت خیلی لاغر شده
میگفت خواهرمم پیر شده...
شبی که فرداش عمل داشت
زنگ زده بود دامادشون
سر به سرش میذاشت که ناامید نباشه...چقد برام اون لحظات تلخ بود( :
ولی سعی میکردم بروز ندم...
۲تاهم بچه داشتن...
.
یه مدت بود خیلی ذهنم درگیر بود...
امروز پیام دادم بهش ببینم خوب شدن...
:
_سلام علیکم
خوبی؟
چه خبر؟
راستی دامادتون که گفتی سرطان داشت بهتره؟
+سلام ... جونم
بنظرت کسی سرطان داشته باشه دیگه خوب میشه
اردیبهشتی فوت کرد...
رفت و زندگیمونم جهنم کردهمین دیگه...
کنکورمم که تموم شده باید همش کنار خواهرم باشم ایقد حالش بده که نمیتونم تنهاش بزارم
پن: بحثای تخصصیش(که دوستم اون سال تو خوابگاه میگفت) رو نمیدونم دقیق یادممونده و درست گفتم یا نه...
چقد زندگی یه جوریه... -
danial hosseiny چه*موادی
-
Danial.al نمیدونم والا
یه سر بزنم بهش ببینم چشه -
بچه های فارغ از کنکور شده(
)
مشاور داشتین؟
هزینه اش چقد بوده؟
خوب بودن؟... -
️
️
️
️
-
️
️
️
-
danial hosseiny حرف نباشه