|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@ma-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Danial-al اره برنول
فیل و مورچه مزاح بود یا واقن داریم؟
این ثابتیه میگف والا
بیش ترین درجه ها داخل بی نهایت بی نهایتم اونه این فیله@Danial-al واو
-
@ma-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Danial-al اره برنول
فیل و مورچه مزاح بود یا واقن داریم؟این ثابتیه میگف والا
بیش ترین درجه ها داخل بی نهایت بی نهایتم اونه این فیله -
Gharibe Gomnam من اینجوری نگاش نمیکنم
در حد یه بازی ساده فقط -
@ma-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Danial-al والا فک کنم اره
چقد چیز میز حفظ تو
نظرت چیه کنکور نظام قدیم بدی 
-
@ma-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Danial-al والا فک کنم اره
چقد چیز میز حفظ تو
نظرت چیه کنکور نظام قدیم بدی @Danial-al خودتو مسخره کنا
-
@ma-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Danial-al خودتو مسخره کنا
خندم میگره کنکور قبل ی سوال ک با هوپیتال در حد توان کنار حل میشد خراب زدم
-
بچه ها نزدیک بودن به دانشگاه که میخوای قبول شی مهمه؟
-
@0Farzam0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
بچه ها نزدیک بودن به دانشگاه که میخوای قبول شی مهمه؟
کدوم شهری ؟ اگ مثل ما جزو فقیر فقرا حساب نمیشین همون جا باشی فک کنم خوب باشه
-
@Dr-mahh
سلام ملیکا خانم خوب هستید ؟ -
@Dr-mahh
سلام ملیکا خانم خوب هستید ؟ -
رفتم یک ساعت اینجا بست نشستم
دیگه داشت ساعت ۵میشد زنگ زدم به مامانم
بابام جواب داد گفت دستش بنده اگه میخوای بگم بیاد
گفتم نه ولش کن
باز نشستم تا غروب آفتاب
محوطه‌ی اینجا خیلی بزرگه و یه قسمتش کلا بیابونه، که سگم داره
صداشون در اومد ترسیدم ولی باز یه ۵دقیقه‌ای نشستم
کلا میخواستم همونجا با مامانم حرف بزنم
ولی دیگه دیدم خبری نیست پاشدم اومدم...
توی راه برگشت بودم
مامانم زنگ زد
گفتم راهیان نور ثبت نام کردم برم؟
گفت کجا؟
باز تکرار کردم ولی صدا قطع و وصل شد ، گوشی رو قطع کرد باز زنگ زد
گفت چی میگی دختر(وقتی میگه دختر یعنی حوصله نداره؛اگه بگه دخترم یعنی حالش خوبه)
ترسیدم بگم ولی دلو زدم به دریا
گفتم میگم راهیان نور ثبت نام کردم برم؟
گفت کجا؟
گفتم شلمچه🥺
گفت نهههه!نهههه! من فک کردم کجا میخواد بره....
گفتم باشه...خدافظ(قبلش خیلی سعی کردم خودمو راضی کنم که اگه اجازه ندادن نرم...واسه همین اصرار نکردم)
میخواستم گریه کنم که هنوز یه دقیقه نشده بود
باز زنگ زد
گفت چند روز تو راهین؟
گفتم یه روز تقریبا
گفت اون دوستتم میاد؟
گفتم آره،اون یکیم میاد،بچه‌های بسیج دانشگاهم میان
گفت چندروز اونجا میرید و با چی میرید و چند تا سوال دیگه
تهش گفت برو(:
همین قدر قشنگ -
پرستو بابایی سلام ممنون شما خوبین؟!
@Dr-mahh
خیلی ممنون خوبم -
@0Farzam0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Danial-al
داداش الان ما کرجیم داستانش چیه
میشه توضیح بدیداداش من رو رتبه برتر شدنت حساب باز کردم باید بری تهران تو جا فکر دگ هم نکن ...
-
@0Farzam0 خب قطب و اینا هستش دیگه
الان مثلا تهران کرج قزوین زنجان اینا
احتمال قبولیشون برای کسی ک مثلا تهرانه بیشتره -
اونقدری ذوق کردم که یهو گریه‌م گرفت
اصلا باورم نمیشد اینقد زود راضی شن...
واسه همینم گفتم از الان شروع کنم که تا روز اعزام به تلاشم ادامه بدم
