هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Miss.Joker در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Miss.Joker
خوب جدی میگماصن ولش کن نمیخواد
من خوب بد تشخیص نمیدم؟️
باشه وایسا بگردم:|خو وقتی میگی دوستشون ندارم لابد تشخیص نمیدی دیگه
ذوق مرگ نشی حالا -
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Miss.Joker در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Miss.Joker
خوب جدی میگماصن ولش کن نمیخواد
من خوب بد تشخیص نمیدم؟️
باشه وایسا بگردم:|خو وقتی میگی زشتن لابد تشخیص نمیدی دیگه
ذوق مرگ نشی حالانمیشم :|
-
@roghayeh-eftekhari مطالب خفن هس ولی برا امشب نمیشه
از گوگل عزیز کمک بگیر -
Miss.Joker
اره چون اصلا نفهمیدی چی گفتمت -
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Miss.Joker
اره چون اصلا نفهمیدی چی گفتمتفهمیدم دیگه
-
دختر پاییز یار و یاور همیشگی گوگل
اوکی حله فدات
مزاحمت نباشم دیگه شبت خوش -
فدات که ماهی
ماهی از خودته
جدی یبار برگشتم دیدم خیلی خوشکل برگشتم خوابیدم البته توهم بود ولی خب درکل
برگامآفرین همیشه سعی کن خیلی خوشکل بی محلی کنی
بگو بگو
منم بیشتر از دوبار پیش اومدهما حیاطمون بزرگه بعد تهش ی راهرو کوچولو میخوره
بعد شب ساعت ۹_۱۰ اینا بود ، من خواستم برم تو حیاطمون، با حالتِ دَویدن داشتم میرفتم(نم چم بود ولی مثل اینکه اون لحظه شاد وشنگول بودم)
یهوو که داشتم میدوییدم، یکی از راهرو میاد جلوم
بعد من اگه خیلیییی بترسم اشکام کلا ناخودآگاه میان پایین دیدم داداشم بوده که ی دفعه ای اومده جلومحالا من وقتی دیدم داداشمه، در حال خنده اشکام اومده بود پایین، با اینکه اصلا اهل گریه نیستم وقتی بترسم! ولی واقعا ناخوداگاه اون موقع از ترسِ زیاد در عین خنده اشکام دراومدنبدبخت داداشم خودشم داشت میخندید دید من اشکام در اومدن به غلط کردن افتاد🥲
ی بار دیگم خیلی ترسیده بودم ک البته اون ماجراش کلا فرق داره -
سارا M 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
فدات که ماهی
ماهی از خودته
جدی یبار برگشتم دیدم خیلی خوشکل برگشتم خوابیدم البته توهم بود ولی خب درکل
برگامآفرین همیشه سعی کن خیلی خوشکل بی محلی کنی
آره رو همین مودم کلا
بگو بگو
منم بیشتر از دوبار پیش اومدهما حیاطمون بزرگه بعد تهش ی راهرو کوچولو میخوره
بعد شب ساعت ۹_۱۰ اینا بود ، من خواستم برم تو حیاطمون، با حالتِ دَویدن داشتم میرفتم(نم چم بود ولی مثل اینکه اون لحظه شاد وشنگول بودم)
یهوو که داشتم میدوییدم، یکی از راهرو میاد جلوم
بعد من اگه خیلیییی بترسم اشکام کلا ناخودآگاه میان پایین دیدم داداشم بوده که ی دفعه ای اومده جلومحالا من وقتی دیدم داداشمه، در حال خنده اشکام اومده بود پایین، با اینکه اصلا اهل گریه نیستم وقتی بترسم! ولی واقعا ناخوداگاه اون موقع از ترسِ زیاد در عین خنده اشکام دراومدنبدبخت داداشم خودشم داشت میخندید دید من اشکام در اومدن به غلط کردن افتاد🥲عالی
من یبار اینطور شد رفتم رو حیاط تو راه برگشت یه گربه سیاه با چشمای سبز از بالای دیوار پرید جلوم من جیغ زدم حالا جالب اینه گربهام جیغ زد فرار کردی بار دیگم خیلی ترسیده بودم ک البته اون ماجراش کلا فرق داره
بگو اصلا امشب فاز جنایی برمداشته