هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
️
️
️
️
️
️
️
️
-
️
️
️
️
️
️
️
️
️
-
اااا برگشت سر جاش
-
این امتحان یکی مونده به آخر با تمام وجود رو مخمه
نه حوصلهی اینجا موندن دارم
نه خونه رفتن
کاش فردا شب محدثه باشه یه کم بریم پایین قدم بزنیم... -
اون دونفر نیستن...
همین که زهرا میره جای شکر داره...
نمیدونم چرا اینقد نسبت بهش حساس شدم...
شایدم حق دارم... -
شوخیای بی موردشو نمیپسندم...
جدیدا جوابشم میدم...
و البته که شاید بهش بربخوره!
مهم نیست...
این همه من سکوت کردم
الان باید یاد بگیره با هرکسی چه مدلی برخورد کنه...
من خوشم نمیاد از این شوخیا
بهتره یاد بگیره دست برداره... -
من
محدثه
فائزه
زهرا
فاطمه
اون فاطمه
باز اون یکی فاطمههممون که حساس نشدیم..شدیم؟!...
-
محدثه هزار و یک بار از ترم اول گفته من خوشم نمیاد سر غذا چندش بازی در بیارید
حالا محدثه داشت سوپ میخورد
زهرا یه چی دیگه
زهرا: دوست دارم هرچی که خوردمو بالا بیارم
محدثه:
️
زهرا: چیه مگه؟الان غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
محدثه: چی؟(نشنید)
من: هیچی ولش کن
زهرا:میگم غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
من: -
ول هم نمیکرداااا
هنوز میگفت تو فردا بعد یه عملی که شکم طرف باز شده چه جوری میخوای تو بیمارستان غذا بخوری؟!
.
بابا نمیخوره تا بمیره
ولش کن تو ام -
Ainoor سلااام خوبم ممنوون 🥰
.
شما خوبیدد؟ -
یکشنبه ۱۳ اوت ۱۹۶۱ زمانی که هنوز بخشی از مسیر ۱۵۵ کیلومتری دیوار سیم خاردار برلین متصل به الکتریسیته بود سربازی به پسری کوچک کمک کرد تا به آن طرف دیگر برود. درست زمانی که شوروی تصمیم گرفت عبور از مرزها برلین را ممنوع کند پسر و پدرش برای ملاقات با اقوام خود در آلمان شرقی بسر میبردند. پدر معتقد بود که پسر باید با مادرش بزرگ شود بنابراین مجبور شد تا با پسر کوچکش به سمت دیوار حرکت کند. سرباز پسربچه را از سیم خاردار عبور داد و در طرف دیگر گذاشت. پسر فرار کرد اما سرباز به دلیل کمک به او دستگیر و اعدام شد. کریستوفر نیومن به طور تصادفی پسری را دید که به سمت سرباز می رفت و این صحنه را جاودانه کرد.
متن زیر نوشتهای در دفتر یاداشت این سرباز است: «گاهی انسان بودن گناه بزرگی است. اکنون که میدانم به خاطر کمککردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است، فردا قبل از طلوع آفتاب مرا به دستان خداوند میسپارند، میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگی است».
-
ول هم نمیکرداااا
هنوز میگفت تو فردا بعد یه عملی که شکم طرف باز شده چه جوری میخوای تو بیمارستان غذا بخوری؟!
.
بابا نمیخوره تا بمیره
ولش کن تو ام -
محدثه هزار و یک بار از ترم اول گفته من خوشم نمیاد سر غذا چندش بازی در بیارید
حالا محدثه داشت سوپ میخورد
زهرا یه چی دیگه
زهرا: دوست دارم هرچی که خوردمو بالا بیارم
محدثه:
️
زهرا: چیه مگه؟الان غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
محدثه: چی؟(نشنید)
من: هیچی ولش کن
زهرا:میگم غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
من:زهرا بنده خدا 2
دقیقا نگین دوستم گفت اوایل فشارشون میافتاد سرم میزدن الان بالاسر جنازه چای میخورن🫂
-
زهرا بنده خدا 2
دقیقا نگین دوستم گفت اوایل فشارشون میافتاد سرم میزدن الان بالاسر جنازه چای میخورن🫂
@حساب-کاربری-حذف-شده
البته میخواستم رو پست بالایی تون ریپلای بزنم -
مناظره تحلیل کنیم ؟
قلم چی؟
نه نه استایل ایدول های نسل ۴ توی موزیک بنک🫂
-
ولی دو فصل دیگه بخونم زیست ۲ تموم میشههههه
دست و جیغ و هوراااااا🥳 -
خب دیگه برم بقیه زیست بای بای