هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
️
️
️
️
️
️
️
️
-
️
️
️
️
️
️
️
️
️
-
اااا برگشت سر جاش
-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۳:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واقعا نیاز دارم گوشیم رو پرت کنم یجایی که نبینمش
و یه زندگی بدون گوشی رو بگذرونم -
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این امتحان یکی مونده به آخر با تمام وجود رو مخمه
نه حوصلهی اینجا موندن دارم
نه خونه رفتن
کاش فردا شب محدثه باشه یه کم بریم پایین قدم بزنیم... -
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اون دونفر نیستن...
همین که زهرا میره جای شکر داره...
نمیدونم چرا اینقد نسبت بهش حساس شدم...
شایدم حق دارم... -
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شوخیای بی موردشو نمیپسندم...
جدیدا جوابشم میدم...
و البته که شاید بهش بربخوره!
مهم نیست...
این همه من سکوت کردم
الان باید یاد بگیره با هرکسی چه مدلی برخورد کنه...
من خوشم نمیاد از این شوخیا
بهتره یاد بگیره دست برداره... -
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من
محدثه
فائزه
زهرا
فاطمه
اون فاطمه
باز اون یکی فاطمههممون که حساس نشدیم..شدیم؟!...
-
..............................................
-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
محدثه هزار و یک بار از ترم اول گفته من خوشم نمیاد سر غذا چندش بازی در بیارید
حالا محدثه داشت سوپ میخورد
زهرا یه چی دیگه
زهرا: دوست دارم هرچی که خوردمو بالا بیارم
محدثه:
️
زهرا: چیه مگه؟الان غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
محدثه: چی؟(نشنید)
من: هیچی ولش کن
زهرا:میگم غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
من: -
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ول هم نمیکرداااا
هنوز میگفت تو فردا بعد یه عملی که شکم طرف باز شده چه جوری میخوای تو بیمارستان غذا بخوری؟!
.
بابا نمیخوره تا بمیره
ولش کن تو ام -
فارغ التحصیلان آلاء دانشجویان درس خوننوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۴:۵۹ آخرین ویرایش توسط melancholy انجام شده
Ainoor سلااام خوبم ممنوون 🥰
.
شما خوبیدد؟ -
یکشنبه ۱۳ اوت ۱۹۶۱ زمانی که هنوز بخشی از مسیر ۱۵۵ کیلومتری دیوار سیم خاردار برلین متصل به الکتریسیته بود سربازی به پسری کوچک کمک کرد تا به آن طرف دیگر برود. درست زمانی که شوروی تصمیم گرفت عبور از مرزها برلین را ممنوع کند پسر و پدرش برای ملاقات با اقوام خود در آلمان شرقی بسر میبردند. پدر معتقد بود که پسر باید با مادرش بزرگ شود بنابراین مجبور شد تا با پسر کوچکش به سمت دیوار حرکت کند. سرباز پسربچه را از سیم خاردار عبور داد و در طرف دیگر گذاشت. پسر فرار کرد اما سرباز به دلیل کمک به او دستگیر و اعدام شد. کریستوفر نیومن به طور تصادفی پسری را دید که به سمت سرباز می رفت و این صحنه را جاودانه کرد.
متن زیر نوشتهای در دفتر یاداشت این سرباز است: «گاهی انسان بودن گناه بزرگی است. اکنون که میدانم به خاطر کمککردن به کودکی بیگناه که بازیچه جنگ و خشونت شده است، فردا قبل از طلوع آفتاب مرا به دستان خداوند میسپارند، میدانم که انسانیت هرگز نمیمیرد ولی بدانید که گاهی انسانیت گناه بزرگی است».
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۶:۰۵ آخرین ویرایش توسط mr.vinyzo انجام شده@حساب-کاربری-حذف-شده تو کتاب هندسه ۱ میکرو گاج بود داستانش...
انسان واگعی..
-
ول هم نمیکرداااا
هنوز میگفت تو فردا بعد یه عملی که شکم طرف باز شده چه جوری میخوای تو بیمارستان غذا بخوری؟!
.
بابا نمیخوره تا بمیره
ولش کن تو امنوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۶:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
محدثه هزار و یک بار از ترم اول گفته من خوشم نمیاد سر غذا چندش بازی در بیارید
حالا محدثه داشت سوپ میخورد
زهرا یه چی دیگه
زهرا: دوست دارم هرچی که خوردمو بالا بیارم
محدثه:
️
زهرا: چیه مگه؟الان غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
محدثه: چی؟(نشنید)
من: هیچی ولش کن
زهرا:میگم غذای تو شبیه محتویات معدهی منه
من:دانشجویان درس خون دانشجویان پزشکینوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۶:۱۶ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شدهزهرا بنده خدا 2
دقیقا نگین دوستم گفت اوایل فشارشون میافتاد سرم میزدن الان بالاسر جنازه چای میخورن🫂
-
زهرا بنده خدا 2
دقیقا نگین دوستم گفت اوایل فشارشون میافتاد سرم میزدن الان بالاسر جنازه چای میخورن🫂
@حساب-کاربری-حذف-شده
البته میخواستم رو پست بالایی تون ریپلای بزنم -
-
ولی دو فصل دیگه بخونم زیست ۲ تموم میشههههه
دست و جیغ و هوراااااا🥳 -
خب دیگه برم بقیه زیست بای بای