-
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهمتو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا درهها چون مرده ماران خفتگاننددر آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم -
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کم رنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید رویید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم
روزگارت آرام
سهراب سپهری -
امشب تمام حوصله ام را
در يك كلام كوچك،
در «تو» خلاصه كردم.
اي كاش مي شد
يك بار، تنها همين يك بار
تكرار مي شدي!
تکرار .. -
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم
چه ها که میبینم و باور ندارم
چه ها،چه ها، چه ها،
که میبینم و باور ندارممهدی_اخوان_ثالث
-
-
عاقبت ما در قمار زندگانی باختیم
گرچه تکخال جوانی در بساط انداختیم
-
به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته امقمار بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ، از این قمار خسته ام -
najafiali78 در شعردانه گفته است:
به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته امقمار بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ، از این قمار خسته ام
برخیز و مخور غم جهان گذران
چون ارزش نداره -
شب تاریک ، بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل ها -
الا یا ایهه ساقی
صبح کن این شب را.... -
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد....