-
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سخت تر
نیشخند دوستان اما دو چندان سخت ترخنده هایم خنده ی غم، اشک هایم اشک شوق
خنده های آشکار از اشک پنهان سخت ترچید بالم را و درهای قفس را باز کرد
روز آزادی است از شب های زندان سخت ترصبح، گل آرام در گوش چنار پیر گفت:
هر که تن را بیشتر پرورد، شد جان سخت ترمرگ آزادی است وقتی بال و پر داری، کنون
زندگی سخت است اما مرگ از آن سخت تر- علیرضا بدیع
-
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیارنکتهای روح فزا از دهن دوست بگو
نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیارتا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیاربه وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیارگردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیارخامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیارشکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیارکام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوهای زان لب شیرین شکربار بیارروزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیاردلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
.
دیوان حافظ_غزل شماره ۲۴۹ -
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت...
- سعدى .
-
شب را تا صبح
مهمان کوچههای بارانی خواهم بود
و برگ برگ دفتر غمگینم را
در باران خواهم شستآن گاه شعر تازهام را
ـ که شعر شعرهایم خواهد بود ـ
با دستهایم،
بر دفتری که خالی است
خواهم نوشتای تغزل دیرینم در باران ...!
-
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینمجهان پیر است و بیبنیاد از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینمز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینمجهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینماگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینمصباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینمشب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینمحدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقینمحافظ
-
حیدربابا گویلر بوتون دوماندی
گونلریمیز بیر-بیریندن یاماندی
بیر-بیروزدن آیریلمایون، آماندی
یاخشیلیغی الیمیزدن آلیبلار
یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار
حیدربابا تمام جهان، غم گرفتهاست
وین روزگارِ ما همه ماتم گرفتهاست
ای بد، کسی که که دست کسان کم گرفتهاست
نیکی برفت و در وطنِ غیر لانه کرد
بد در رسید و در دل ما آشیانه کرد
"شهریار"