-
هرگز نگفتند که
زن باید عاشق باشد و مرد لایق
عشق را سانسور کردهاند!
من سالها
جنگیدم تا فهمیدم که:
بیعشق نه گیسوان بلندم زیباست
و نه چشمانِ سیاهم…!
و نه مردی با دستانِ زمخت
و گونههای آفتاب سوخته
خوشبختیام را تضمین میکند
#فروغ فرخزاد -
ﺁﺩﻣﮏ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﺩﻣﮏ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ …..
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺜﻠﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺩﺳﺖ ﺧﻄﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺩ
ﺷﻮ ﺧﯽ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ!
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﺷﺒﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﭘﺮ ﺯﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﺩﻣﮏ ﻧﻐﻤﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻥ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !
ﺑﺨﻨــــــــــــــــــﺪ
آدمک خر نشوی مست صدایش بشوی
آدمک خر نشوی مست نگاهش بشوی -
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاستمثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاستبی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاستباز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست -
شعر بی وفایی
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصهی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل بهدست آوردن از کشورگشایی بهتر است
تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاشاندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو میگشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است … -
ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﺮ"
عااااالیه این ﺷﻌﺮ از "ایرج میرزا"ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ . . . -
سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی
با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشیسخت است دلت را بتراشند و بخندی
هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشیاز درد دل شاعر عاشق بنویسی
با مردم صد رنگ هماهنگ نباشیمانند قلم تکیه به یک پا کنی اما
هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشیسخت است بدانی و لب از لب نگشایی
سخت است خودت باشی و بی رنگ نباشیوقتی که قلم داد به من حضرت استاد
می گفت خدا خواسته دلتنگ نباشی -
وقتی قلم مانند قلب دفترم باشد
باید نوار قلب شعر آخرم باشدخندیده ام بر روزهای نو مبادا عشق
دلواپس تنهایی چشم ترم باشداین خانه اما خانه اجدادی من نیست
هرقدرهم مرغ مهاجر محترم باشدروز تولد، عادت هرسال تقویم است
باید به دنیا آمدن در باورم باشدشاید به دنیایت بیایم با همین یک شعر
شاید همین یک شعر تیر آخرم باشد -
این غزل شور تمنای تو دارد ... به کنار
قصد بالیدن رویای تو دارد ... به کناربین گل های نمایشگر رقاص جهان
هوس چیدن مینای تو دارد ... به کنارز جفاکاری چشمان تو هم پیکر شعر
زخمی از خنجر زیبای تو دارد ... به کناردر میان دل دریایی عشاق زمان
هوس ماهی دریای تو دارد ... به کناردر وصال خم ابروی تو با خطبه ی عشق
به هوا خواهی فتوای تو دارد ... به کنارنه پری روی و نه حوری و نه غلمان بهشت
که پریشانی سودای تو دارد ... به کنار -
در دلت یک غم زیباست ، دلم می گوید
خسته از شاید و اماست، دلم می گویددل تو مثل غزل مثل خدا مثل سکوت
مثل یک کوچه تنهاست، دلم می گویددل سودایی من ،ساده و سرشار و بزرگ
یک نفر مثل تو میخواست ،دلم می گویدمن عقیده به غزل های تو دارم شاعر
غم اشعار تو زیباست ،دلم می گویددرنگاه تو پر از بخشش مروارید است
چشم تو پاسخ دریاست، دلم می گویدای خلاصه شده در چشم تو تندیس سکوت
پشت چشمان تو غوغاست ،دلم می گویدمثل یک سیب که از شاخه فرو می افتد
عشق هم حادثه ماست دلم می گویدکار من نیست غزل گفتن و اینجا
شاعری کار شماهاست دلم می گوید.. -
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکستای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکستآن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست«بادا» مباد گشت و «مبادا»به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکستفرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست -
هر لحظه حالم بدتره تو این روزا
امروز اگه اینه که ای وای از فردا
دلگیرم از تموم دنیا فقط بیا
بیا که زندگیمو این دوری سوزوند
چه خاطراتی از تو پیش من جا موند
قصه غمگینمو جز تو کسی نخوند
بی هم میمیریم شبیه زنجیریم
یه لحظه دور از هم آروم نمیگیریم
بارون دیوونگی داره
عاشق که بی عشقش طاقت نمیارهتو بی من و من بی تو چی مونده از ما
بیا یه مرحمی بزار رو این دردا
نیستی و من دل تو دلم نیست فقط بیا
غرورمو هیچی بجز اشکت نشکوند
بهم بگو چی آخه چشماتو ترسوند
بی تو واسه نفس کشیدن هوا نموند
بی هم میمیریم شبیه زنجیریم
یه لحظه دور از هم آروم نمیگیریم
بارون دیوونگی داره
عاشق که بی عشقش طاقت نمیاره
بی هم میمیریم شبیه زنجیریم
یه لحظه دور از هم آروم نمیگیریم
بارون دیوونگی داره
عاشق که بی عشقش طاقت نمیاره
اهنگ گرشا رضایی
فیلم ماهورا