-
کوچه کوچه خانه خانه زیر ماه
سر گذارم بر دلت چون گاه گاه
یار و هم پیمانه ات بودم شبی
جرعه جرعه می زنان تا صبحگاه
عاشقانه با تو بودم تا سحر
زیر سقف آسمان با نور ماه
سوختم از شعله های چشم تو
من شدم پروانه ات با یک نگاه
کاشتی بذر امیدی در دلم
سبز شد آن شاخ ریحان در پگاه
بوی عطرت بر دلم پر می زند
چون شوم لیلای تو ؟ مجنون بخواه -
این پست پاک شده!
-
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیردشب مرگ تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرددر آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیردگروهى بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقى کرد، آنجا بمیردشب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیردمن این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویى به صحرا بمیردچو روزى ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیردتو دریاى من بودى آغوش وا کن
که می خواهد این قوى زیبا بمیرد -
من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا این همه دلها تنهاست؟
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهایند
من که در تردیدم تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیست
گفته بود آن شاعر :
هر که خود تربیت خود نکند حیوان است
آدم آنست که او را پدر ومادر نیست
من به آمار،به این جمع
و به این سطح که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
نکند هیچکسی اینجا نیست
من به آمار زمین مشکوکم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
من که می گویم نیست
گر که هست دلش از کثرت غم فرسوده ست
یا که رنجور و غریب
خسته ومانده ودر مانده براه
پای در بند و اسیر
سرنگون مانده به چاه
خسته وچشم به راه
تا که یک آدم از آنجا برسد
همه آن جا هستند
هیچکس آن جا نیست
وای از تنهایی
همه آن جا هستند
هیج کس آنجا نیست
هیچکس با او نیست
هیچکس هیچکس
من به آمار زمین مشکوکم
چه عجب چیزی گفت
چه شکر حرفی زد
گفت:من تنهایم
هیچکس اینجا نیست
گفت:اگر اشک به دادم نرسد می شکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
بر لب کلبه ی محصور وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
اندر این تنهایی
به خدا می شکنم به خدا می شکنم
من به آمار زمین شک دارم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
#سهراب سپهری -
این شعر اقبال لاهوری خیلی عالیه
ديوانه و دلبسته ي اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
يک لحظه نخور حسرت آن را که نداري
راضي به همين چند قلم مال خودت باش
دنبال کسي باش که دنبال تو باشد
اينگونه اگر نيست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولي بي غم و منت
منت نکش از غير و پر و بال خودت باش
صد سال اگر زنده بماني گذراني
پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش -
جمعه ها دلگیر نیست ؛
شاید دلمان گیر کسی هست که نیست...... -
ﺁﺩﻣﮏ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﺩﻣﮏ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ …..
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺜﻠﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺩﺳﺖ ﺧﻄﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺩ
ﺷﻮ ﺧﯽ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ!
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﺷﺒﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﭘﺮ ﺯﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﺩﻣﮏ ﻧﻐﻤﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻥ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !
ﺑﺨﻨــــــــــــــــــﺪ
-
هرگز نگفتند که
زن باید عاشق باشد و مرد لایق
عشق را سانسور کردهاند!
من سالها
جنگیدم تا فهمیدم که:
بیعشق نه گیسوان بلندم زیباست
و نه چشمانِ سیاهم…!
و نه مردی با دستانِ زمخت
و گونههای آفتاب سوخته
خوشبختیام را تضمین میکند
#فروغ فرخزاد -
ﺁﺩﻣﮏ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﺩﻣﮏ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ …..
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺜﻠﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺩﺳﺖ ﺧﻄﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺩ
ﺷﻮ ﺧﯽ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺨﻨﺪ!
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﺷﺒﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ
ﭘﺮ ﺯﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﺳﺖ! ﺑﺨﻨﺪ!
ﺁﺩﻣﮏ ﻧﻐﻤﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻥ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !
ﺑﺨﻨــــــــــــــــــﺪ
آدمک خر نشوی مست صدایش بشوی
آدمک خر نشوی مست نگاهش بشوی -
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاستمثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاستبی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاستباز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست -
شعر بی وفایی
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصهی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل بهدست آوردن از کشورگشایی بهتر است
تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاشاندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو میگشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است … -
ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﺮ"
عااااالیه این ﺷﻌﺮ از "ایرج میرزا"ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ . . .