-
**رهایی تا پَر کشیدن♩♫ جز پیوندت ندارم من رویایی رها تر ، از لبخندت ندارم♩♫
تا کِی قفس و غم و دلسردی منو عادت شبگردی ♩♫ تو بگو♩♫
آوازه خوانی را ♩♫ این سعیِ فانی را در کوچه ات هر شب برپا کردم♩♫
شاید فقط شاید♩♫ قلبت به رحم آید اما چه بی مرحم برمیگردم به سمتِ دردم♩♫**
-
عشق آن است که یوسف بخورد شلاقی
درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود -
ای دلبر من ای قد و بالات سه نقطه!
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطهلب بووووق دهن بووووق تمام سر و تن بووووق!
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطهبرخیز و میان همگان جلوه گری کن
حالِ همه در حال تماشات سه نقطهآخر به زری، یا ضرری، یا که به زوری
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطهچشم من و گیسوی تو (نه) چادر تو (خوب)!
دست من و بازوی تو (نه) پات سه نقطه"تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت"
این بخش خطرناک شده، کات، سه نقطهآخر چه بگویم که توان چاپ نمودن!؟
ای بر پدر کل ادارات سه نقطه!... -
تا نگشتی کوهکن شیرینی هجران ندانی
نازپَرورده رَه آورد دل پُرخون نداند
یوسفی باید که دَر دام زلیخٰا دل نبازد
وَرنه خورشید و کواکب دَر برش مفتون نداندغرق دریا جُز خروش موج بی پایان نبینَد
بٰادیه پیمای عشقت سٰاحِل و هامون نداند -
مُردم ! چقدر فاصله ؟ آخر نمی شود ...
یک عمر صبر کردم و دیگر نمی شودحسی که سال ها به تو ابراز کرده ام
زیر سوال رفته و باور نمی شودهر شب اگر چه دسته گلی آب می دهی !
بی فایده ست ! عشق تناور نمی شودای سوژه تمام غزل های قبل ازین
بعد از تو "باز" یارِ کبوتر نمی شودافتاده ام درست تهِ چال گونه ات
پایِ دلم شکسته و بهتر نمی شودنابرده رنج ، گنج ، میسّر اگر شود ...
با تارِ مویی از تو برابر نمی شودمصداق شعرِ "بی همگان سر شود" شده
بی تو ولی ... به شعر قسم ... سر نمی شود ...- امید صباغ نو -