-
گفت پیری ، درد بی درمان بگیری بچه جان
او دعای کارسازی کرد و من عاشق شدم -
%(#561687)[گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی (:]
%(#882ad4)[حال ما خوب خراب است به آن دست نزن (:]
-
این پست پاک شده!
-
روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کارِ ناتمامی نداشته باشی
یادت باشد
حرفهای آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی
فکرِ برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرَت بیرون کن
تو
در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد
با تردید
بی تردید
کم می آوری …- 25 اسفند_سالگرد افشین یداللهی
-
**رهایی تا پَر کشیدن♩♫ جز پیوندت ندارم من رویایی رها تر ، از لبخندت ندارم♩♫
تا کِی قفس و غم و دلسردی منو عادت شبگردی ♩♫ تو بگو♩♫
آوازه خوانی را ♩♫ این سعیِ فانی را در کوچه ات هر شب برپا کردم♩♫
شاید فقط شاید♩♫ قلبت به رحم آید اما چه بی مرحم برمیگردم به سمتِ دردم♩♫**
-
حافظ :
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم، نیست آرامم هنوز -
-
-
مژده وصلِ توام ساخته بی تاب امشب...
-
ای دلبر من ای قد و بالات سه نقطه!
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطهلب بووووق دهن بووووق تمام سر و تن بووووق!
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطهبرخیز و میان همگان جلوه گری کن
حالِ همه در حال تماشات سه نقطهآخر به زری، یا ضرری، یا که به زوری
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطهچشم من و گیسوی تو (نه) چادر تو (خوب)!
دست من و بازوی تو (نه) پات سه نقطه"تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت"
این بخش خطرناک شده، کات، سه نقطهآخر چه بگویم که توان چاپ نمودن!؟
ای بر پدر کل ادارات سه نقطه!... -
تا نگشتی کوهکن شیرینی هجران ندانی
نازپَرورده رَه آورد دل پُرخون نداند
یوسفی باید که دَر دام زلیخٰا دل نبازد
وَرنه خورشید و کواکب دَر برش مفتون نداندغرق دریا جُز خروش موج بی پایان نبینَد
بٰادیه پیمای عشقت سٰاحِل و هامون نداند -
مُردم ! چقدر فاصله ؟ آخر نمی شود ...
یک عمر صبر کردم و دیگر نمی شودحسی که سال ها به تو ابراز کرده ام
زیر سوال رفته و باور نمی شودهر شب اگر چه دسته گلی آب می دهی !
بی فایده ست ! عشق تناور نمی شودای سوژه تمام غزل های قبل ازین
بعد از تو "باز" یارِ کبوتر نمی شودافتاده ام درست تهِ چال گونه ات
پایِ دلم شکسته و بهتر نمی شودنابرده رنج ، گنج ، میسّر اگر شود ...
با تارِ مویی از تو برابر نمی شودمصداق شعرِ "بی همگان سر شود" شده
بی تو ولی ... به شعر قسم ... سر نمی شود ...- امید صباغ نو -
-
.
بی ڪسی،
دلهـــاے
غمڪَیـن
را ڪنـــد
غمخوار همغــــم، دݪ ما را
نوازش ڪرد و
دݪ غم را نواخــٺ#صائب_تبریزے
-
به هوا مکش چو سحر علم به حیا فسون هوس مدم
عدمی عدم عدمی عدم ز عدم چه پردهدری عبث
بیدل -
نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار
-
کس مانع جولان نیست اما چه توانکردن
چون آبله معذورند دامن به ته پاهااز خاک تو تاگردیست موضوع پرافشانی
در خواب عدم باقیست هذیان من و ماها
بیدل -
آتشی نیستکه آخر نشود خاکستر
پی انجام نمیگیری از آغاز چرا... -
خار غفلت مینشانی در ریاض دل چرا
مینمایی چشم حق بین را ره باطل چرامرغ لاهوتی چه محبوس طبایع ماندهای
شاهباز قدسی و بر جیفهای مایل چرابحرتوفان جوشی وپرواز شوخی موجتست
ماندهایافسرده ولبخشک چونساحل چرا
...
3672/9219