-
از خداى گم شدهايم او بجستجوست
چون ما نيازمند و گرفتار آرزوست
گاهى بهبرگ لاله نويسد پيام خويش
گاهى درون سينه مرغان بههاى و هوست
در نرگس آرميد كه ببيند جمال ما
چندان كرشمه دان كه نگاهش بهگفتگوست
آهى سحرگهى كه زند در فراق ما
بيرون و اندرون، زبر و زير و چارسوست
هنگامه بست از پى ديدار خاكئى
نظاره را بهانه تماشاى رنگ و بوست
پنهان بهذره ذره و ناآشنا هنوز
پيدا چو ماهتاب و بهآغوش كاخ و كوست
در خاكدان ما گهر زندگى گم است
اين گوهرى كه گم شده مائيم يا كه اوست؟
«زبور عجم اقبال»
-
ساقی می بیار پیوست
کان یار عزیز توبه بشکست
برخاست ز جای زُهد و دعوی
در میکده با نگار بنشست
بنهاد ز سر ریا و طاعات
از صومعه ناگهان برون جست
بگشاد ز پای بند تکلیف
ز نار مغانه بر میان بست
می خورد و مرا بگفت می خور
تا بتوان مباش جز مست
اندر ره نیستی همی رو
آتش در زن بهر چه زی هست
خاقانی
-
-
در کندوی ذهن زهر تولید می شود. . .
خوشی ها و شیرینی های زندگی را آنقدر به خوردمان داده اند که همه را دفع کرده ایم
آنچه خوردنی ست، فانی ست
نکو بشنوید
نکو بگویید و بدان عمل کنید
به وقت گرسنگی غُصه بخورید و بی فاصله زهـر بنوشید
که هر دو ناپاینده و لایق دفع اند. -
سکوت در این نیمه شب همه جا را فرا گرفته
من و تو و این تنهای
در کناری دریا
زیر آسمانی آبی
مهتاب تابان
ستارگان که چشمک زنان ما را مینگرند
شر شر آبشار بلند
بوی خوشی موسم بهار
گلهای نوجوان
ما را همچون نوجوانی
بال و پر میدهد
در آسمان ها پرواز کردن
چی حسی قشنگیست
#سارا نایاب -
مرحبا ای روزه داران مرحبا
ای سراپا نور ایمان مرحبا
چون خدا بیند لبان روزه دار
می کند نزد ملائک افتخار
پس شما را مرحبا، صد آفرین
ای به کل آفرینش بهترین
من نمی گویم، خدا فرموده است
در همان روز نخستین در الست
چون شما را در اطاعت بنده دید
بر ملائک از خدا فرمان رسید
بند خدمت بر کمر محکم کنید
دسته جمعی سجده بر آدم کنید -
در جاده ی هراز، رودی پر از خروش،دشتی پر از علف
برمرکبی سوار، گم کرده راه خویش، تنها و بی هدف
دیدم کنار راه جایی نوشته بود، تهران از این طرف
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،تهران از این طرف
دیدم پرنده ای نوک میزند به برف،
با کوه گفتگو با قله ها به حرف
پر زد پرک پرک با بالهای سرد،
از شمشک و دیزین تا دره ی اوین
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،،تهران از این طرف
هرساله نوبهار در عالم خیال رفتم سر قرار
پایین لاله زار میدان مولوی آنسوتر بهار
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،تهران از این طرف
مردی که مینواخت در گرگ و میش شهر در نای نی لبک
مردی که میگریست با چشم آسمان بالاتر از ونک
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،،،
تهران از این طرف....
#محمد_صالح_علا
-
دعوا بر سر ترک شیرازی میان شاعران :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را (حافظ)هر آن کس چیز میبخشد زجان خویش میبخشد
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرودست وتن وپا را ( صائب)هر آن کس چیز میبخشد به سان مرد میبخشد
نه چون صائب که میبخشد سرو دست و تن وپا را
سرو دست و تن وپا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سراسر روح اجزارا (شهریار)اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیارا
مگر من مغز خر خوردم, در این اشفته بازاری
که او دل را بدست ارد , ببخشم من بخارا را (رند تبریزی) -
آنه شرلی
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صایب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صایب که می بخشد سرو دست و تن و پا را
سرو دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که شور افکنده دلها را
امیر نظام گروسی در جواب حافظ میگه:
اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تن و جان و سر و پا را
جوانمردی بدان باشد که ملک خویشتن بخشی
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
دکتر انوشه:
اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را
به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن دلبر شیرین که شور افکنده دنیا را
جوابیه ی آصف به دکتر انوشه
اگر آن مهرخ خوافی بدست آرد دل مارا
نثار مقدمش سازم شهنشاهی عالم را
اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را
و یا آن کرد گروسی تن و جان و سر و پا را
وگر با فخر می بخشد انوشه روح و معنا را
دم از قیمت زنند آخر برای درّ بی همتا
ولی آصف که می گوید شهنشاهی عالم را
بدو بخشد تن و معنا،بهشت و عرش اعلا را
کمی طنزآلود
آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم
زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
و
عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را
چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا
اما داستان باز هم ادامه یافت
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را
دوستی گوید:
هر آنکس چیز می بخشد ،به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هبچ در دنیا
و در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را
رند تبریزی در جواب همه این را سرود که :
اگــــر آن تـــــرک شیرازی بـــه دست آرد دل مـــا را
بــهــایـش هـــم بــبـــایـــد او بـبخشد کل دنیـــــا را
مـگــر مـن مـغـز خــر خــوردم در این آشفته بــازاری
کــه او دل را بــه دست آرد ببخشم مــن بــخارا را ؟
نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
و نــــه چـــون شهریـــارانم بـبـخشم روح و اجــزا را
کـــه ایـن دل در وجـــود مــا خــدا داـند که می ارزد
هــــزاران تــــرک شیـراز و هـــزاران عشق زیــبــا را
ولی گــر تــرک شـیــرازی دهـد دل را به دست مــا
در آن دم نــیــز شـــایـــد مـــا ببخشیمش بـخـارا را
کــه مــا تــرکیم و تبریزی نه شیرازی شود چون مـا
بـــه تــبــریــزی هـمـه بخشند سمرقـند و بـخـارا را
محمد فضلعلی میگوید:
اگر یک مهرخ شهلا بدست آرد دل ما را
زیادت باشد او را گر ببخشم مال دنیا را
سر و دست و دل و پا را به راه دین می بخشند
نه بر گور و نه بر آدم گری بخشند این ها را
و در جواب دکتر انوشه و شهریار و... محمد فضلعلی می گوید:
مگر ملحد شدی شاعر که روح و معنیش بخشی
نباشد ارزش یک فرد زیبا روح و معنا را
امام عصری و حاضر! چنین بیهوده می گویی؟
که روح و معنیش بخشی یکی مه روی شهلا را ؟
وگر لایق بود اینها به خاک پای او بخشم
که نالایق بود دست و سر و هم روح و معنا را
و محمد فضلعلی در ادامه به طنز می گوید:
مگر یک مه رخ خاکی به معنا چیز میبخشد؟
وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را؟
به یک مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند؟
به یاوه چرت می گویی! ندانی این معما را!
الا ای حاتم طائی ! زجیب غیب می بخشی؟
نباشد ارزش یک بچه میمون ! روح ومعنا را!
آقای حسین فصیحی لنگرودی نیز دز جواب سروده اند:
"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"
نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را
ببخشیدآنچه میخواهید از سر تابه پا اما
نبخشیداز سر وادادگی ملک شهیدان را
سید حسن حاج سید جوادی در جواب به دکتر انوشه:
اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا
به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را
تمام روح و معنا را به دست یار می بینم
چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را
مهرانگیز رساپور (م. پگاه)
چنان بخشیده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گیرد آنها را !
از آن پس برسر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر، فغان و جیغ و دعوا را
وجودِ او معمایی ست پر افسانه و افسون ١
ببین خود با چنین بخشش، معما در معما را !
بیا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاین غوغا
به خلوت با هم اندازیم این دلهای شیدا را
رها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین !
که بریک طرهی مویش، ببخشی هردو دنیا را !
فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گیسو !
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا را !
شبی گربختات اندازد به آتشگاهِ آغوشش
زخوشبختی و خوش سوزی ، نخواهی صبح فردا را
شنیدم خواجهی شیراز، میان جمع میفرمود:
« " پگاه" است آنکه پس گیرد، سمرقند و بخارا را !»
بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد میدانم ،
مگر دیگر به آسانی کسی ول میکند ما را !
حسین اسدی هم اینجوری گفته :
یکی جان میدهد معنا,یکی دل می دهد پروا
جوانمردی به اینهانیست بخشی روح ومعنا را
جوانمردی به آن باشد دهی از خود معنا را
تو گر بخشی به آن مه روخ تمام روح معنا را نبخشند حافظا چون تو تمام روح معنا را تمام روح معنا را به حق تنها می بخشند
مگر نشنیدی ای شاعر ز هر جا آمدی حجران به سر آید و بر گردی
نگوپس تو میبخشی به خااک گور سرپا را
سلام من به آن شیرین زبان باشد که آتش زد دلها را
-
%(#e260fc)[کلماتم را]
%(#e260fc)[در جوی سحر می شویم]
%(#e260fc)[لحظه هایم را]
%(#e260fc)[در روشنی باران ها]%(#e260fc)[تا برای تو شعری بسرایم، روشن]
%(#e260fc)[تا که بی دغدغه بی ابهام]
%(#e260fc)[سخنانم را]
%(#e260fc)[در حضور باد]
%(#e260fc)[این سالک دشت و هامون]
%(#e260fc)[با تو بی پرده بگویم]
%(#e260fc)[که تو را]
%(#fc00ac)[دوست میدارم تا مرز جنون] -
%(#139927)[زندگی باید کرد]
%(#139927)[گاه با یک ]%(#ff000d)[گل سرخ]
%(#139927)[گاه با یک ]%(#ff000d)[دل ]%(#139927)[تنگ]
%(#64db76)[گاه با سوسوی امیدی کم رنگ]
%(#1a992d)[زندگی باید کرد]
%(#1a992d)[گاه با غزلی از ]%(#ff00cc)[احساس]
%(#1a992d)[گاه با خوشه ای از عطر] %(#d253f2)[گل یاس]
%(#1a992d)[زندگی باید کرد]
%(#1a992d)[گاه با ناب ترین ] %(#ff007b)[شعر]%(#1a992d)[زمان]
%(#1a992d)[گاه با ساده ترین قصه یک انسان]
%(#1a992d)[زندگی باید کرد]
%(#1a992d)[گاه با سایه ]%(#21b7ed)[ابری]%(#199919)[ سرگردان]
%(#1a992d)[گاه با هاله ای از سوز پنهان]
%(#1a992d)[گاه باید ]%(#47fa00)[رویید]
%(#1a992d)[از پس آن ]%(#00abfa)[باران]
%(#1a992d)[گاه باید] %(#f2fa00)[خندید]
%(#1a992d)[بر غمی بی پایان]
%(#1a992d)[لحظه هایت بی غم]
%(#1a992d)[روزگارت آرام]%(#3b5af5)[#سهراب -سپهری]