-
-
با هرچه عشق، نام تو را می توان نوشت / با هر چه رود، راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را / با دست های روشن تو، می توان گشود ...
" محمدرضا عبدالملکیان "
هروقت این 2 بیت رو جایی میخونم یا میشنوم فوراً یاد مهدی آقای امینی راد ( ریاضی ) میفتم
اغلب اوقات اول شروع جلسات این 2 بیت رو میخوندند -
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.– شعر از: مرتضی عبداللهی
-
با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود
به یاد استاد امینی راد -
اهل نماز میشوم , جمله نیاز میشوم
سوی حجاز میشوم "باز مقابلم تویی"باده ناب میشوم , شعروکتاب میشوم
یکسره خواب میشوم"باز مقابلم تویی"همره موج میشوم , راهی اوج میشوم
فوج به فوج میشوم "باز مقابلم تویی"سایه ماه میشوم , در ته چاه میشوم
راهی راه میشوم "باز مقابلم تویی"توی رواق میشوم , کنج اتاق میشوم
بسته به طاق میشوم "باز مقابلم تویی"اینهمه مردمیشوم , مخزن درد میشوم
ساکت و سرد میشوم "باز مقابلم تویی"از همه دور میشوم ,نقطه کور میشوم
زنده به گور میشوم "باز مقابلم تویی"همدم خوار میشوم ,بی کس و یار میشوم
بر سر دار میشوم "باز مقابلم تویی""مولانا جان
-
در این درگه که گه گه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه / مشو غَرَّه به امروزت که از فردا نِه ای آگه!
در این درگه ( درگاه = استعاره از دنیا ) که گه گه ( گاه گاه ) کُه کَه و کَه کُه شود ناگه ( ناگهان کوه کاه و کاه کوه می شود )
به خودت غره مشو ( مغرور مباش ) که از فردای خود نه ای آگه ( آگاه نیستی )! -
-نیست دراین شهرنگاری که دل ماببرد...
-بختم اریارشود رختش ازین جا ببرد...
#حافظ -
-صدای بی تفاوتم...نگاه سردم...
-من از سراب اسمونت توبه کردم... -
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ور نه این دنیا که ما دیدیم، خندیدن نداشت
صائب تبریزی -
خوش به حال انارها و انجیرها...
دلتنگ که میشوند، میترکند.
اخوان ثالث