-
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
=))))
#حافظ جانم -
-
-
در پی چشمت شهر به شهر ، خانه به خانه ، شدم روانه...
گل عشقم را چیدی ، دانه به دانه ، چه عاشقانه...
آرام آرام آتش به دلم زدی...
بنشین که خوش آمدی...رویای من...
این تو این جان من... شوق چشمان من... عاشق را می کشی... زیبای من... -
-
-
من در تب و تاب توام... خانه خراب توام ...من ،منه دیوانه عاشق...
ای تو سر و سامان من... نیمه ی پنهان من... جان تو و جان یه عاشق...
من عاشقتم تا ابد... دور شود چشم بد... از تو و دنیای من و تو...
ای ماه، الهی فقط... کم نشود سایه ات از شب و روزای من و تو...
سوگند به لبخند تو... دل من بند تو... ای مهر و ماه تو جان بخواه...
ای تو همه ی خواهشم ...تویی آرامشم... ای مهر و ماه تو جان بخواه... -
آشیان هرجا نهادم لانه صیاد شد
آن رفیقی که با خون جگر پروردمش من
عاقبت خنجر کشید و بر سرم جلاد شد
از بخت بدم آینه فروش شهر کوران شدم اما
سکوتی کردم سنگین تر از فریاد
تا که بودیم نبودیم کسی .کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه در آن موقع که افتاد و شکست -
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود !
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای
و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی
این روزگار و رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم...