-
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو
هرکسي مي خواهد وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند
شرط وارد گشتن شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر"خانه دوست کجاست? "
فریدون مشیری
-
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کو
میرود از فراق تو خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله یم به یم، چشمه به چشمه جو به جو
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ، تار به تار پو به پو
در دل خویش طاهره ، گشت و ندید جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تواقبال لاهوری
-
banoo
زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم سپارند به یاد
banoo شما فکر کنم جزو معدود افرادی بودید که در انجمن همه از آشنایی با شما خوشحال شدند و یک خاطره ی بسیار خوب از شما دارند!!!امیدوارم هر کجا که هستید هر روز بهتر و بهتر بشید.... -
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ.
شهریار -
بهار آمد، پریشان باغ من افسرده بود اما
به جو باز آمد آب رفته، ماهی مرده بود امااخوان ثالث
-
به گفتار دانندگان راه جوی
به دانش بپوی و به هرکس بگوی -
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیتاگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیتخور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیتبه حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیتمگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیتاگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت%(#00ffdd)[رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت]طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیتنه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیتسعدی