-
نوشتهشده در ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۵:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست
کس درهمه آفاق به دلتنگی من نیست -
نوشتهشده در ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۶:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است- حافظ
-
نوشتهشده در ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۷:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیستحافظ
-
نوشتهشده در ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۷:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست
حافظ -
بهار آمد، پریشان باغ من افسرده بود اما
به جو باز آمد آب رفته، ماهی مرده بود امااخوان ثالث
-
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۹:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی?
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ!- مولانا
-
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۹:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به گفتار دانندگان راه جوی
به دانش بپوی و به هرکس بگوی -
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۳:۴۸ آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیتاگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیتخور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیتبه حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیتمگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیتاگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت%(#00ffdd)[رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت]طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیتنه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیتسعدی
-
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۷:۱۴ آخرین ویرایش توسط Sobhan.1999 انجام شده
دلتنگم...
مثل خیلی از روزهای زندگانی ام.
این روزها هیچ کس شریک غم و دلتنگی آدمها نیست؛
تنها همدم تنهایی ها و بی کسی هایم، یک قلم و چند ورق کاغذ تا نخورده است.
اگر روزی کاغذهایم تمام شوند چه کنم؟!!!هعیی خدا عجب متنی شد!!!
-
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۷:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
-
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۴:۳۰ آخرین ویرایش توسط Zohre... انجام شده
نه هوا سرد نیست…
سرمای کلامت دیوانه ام میکند…
بی رحــــم! شوق نگاهم را ندیدی؟
تمام من به شوق دیدنت پر میکشید…
ولی همان نگاه بی تفاوتت
برای زمین گیر شدنم کافی بـــــــــــــود -
نوشتهشده در ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۴:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
واقعا خیلی سخته که
دلت گیرکنه به قلاب ماهیگیری که دلش ماهی نمیخواهد
و فقط برای تفریح اومده ماهیگیری