-
گاه سر به آسمان میکشد ، درد خماری که بدان درگیرم
گاه شتابان و بی هراس،
گاه افتان و خیزان ،
ره به خمخانه ی سبو شکسته ها می برم
ناگه شیخ صنعان و پیر مغان به دادم میرسند
اسیر عشق شمس با حنجر داودی از دل من میخواند"سجاده نشین باوقارم دیدی ؛
بازیچه کودکان کویم کردی "
#AA -
قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاک غريب
كه در آن هيچكسی نيست كه در بيشه ی عشق
قهرمانان را بيدار كند.
قايق از تور تهی
و دل از آرزوي مرواريد،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دريا-پريانی كه سر از آب به در می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گيران
می فشانند فسون از سر گيسوهاشان.
همچنان خواهم راند. همچنان خواهم خواند:
"دور بايد شد، دور."
مرد آن شهر اساطير نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود.
هيچ آيينه ی تالاری، سرخوشی ها را تكرار نكرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور بايد شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست."
همچنان خواهم خواند.همچنان خواهم راند.
پشت درياها شهری است
كه در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای كبوترهايی است كه به فواره ی هوش بشری مينگرند.
دست هر كودک ده ساله ی شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چينه چنان مينگرند
كه به یک شعله، به یک خواب لطيف.
خاک، موسيقی احساس تو را ميشنود
و صدای پر مرغان اساطير میآيد در باد.
پشت درياها شهری است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه ی چشمان سحرخيزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت درياها شهری است!
قايقی بايد ساخت.
-
این شعر را سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)یکصد سال پیش
در وصف روحیات مردم ایران سروده است.ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت
ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت
ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیمگاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم
لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
شب فکر شرابیم
سحر طالب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیمیک روز به میخانه و یک روز به مسجد
هم طالب خرما و همی طالب سنجد
هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد
با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیماسباب ترقی همه گردید مهیا
پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روان کشتی علم از تک دریا
ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیمیا رب ز چه گردید چنین حال مسلمان
بهر چه گذشتند زاسلام و ز ایمان!
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن
ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیممردم همه گویا شده مال و خموشیم
چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم
تا گربه پدیدار شودما همه موشیم
باطن همه چون موش به ظاهرچو پلنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیماز زهد تقدس زده صد طعنه به سامان
داریم جمیعا هوس حوری و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان
نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
@دانش-آموزان-آلاء -
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ… تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم ️
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم ️
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایهی ـ گهگاهـ دلگرمی شوم
میل، میل توست، امّا بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر میشوم
مهدی فرجی ️
-
حال شبهای مرا همچو منی داند و بس
تو چه دانی که شب سوختگان چون گذرد -
دوش گفتم بکند ل%(#14ba93)[ع]ل %(#ba0d0d)[ لب]ش چاره %(#148bba)[ من]..؟
هاتف غیب ندا داد که %(#ba1472)[ آری] بکند..! -
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است،
کارم از گریه گذشته، به آن میخندم:) -
گریه در خویش کن و با دل خود گرم سخن شو،
مگر ای غمزده با آینه دیدار نداری.... -
رسیدن..
یقینا شیرین ترین فعل این قند زبان پارسی ست..
مثل..
رسیدن از یه راه دور و دراز به خونه..!
رسیدن گلابی های شیرین باغ خانجون..!
رسیدن به جواب سخت ترین تست ریاضی کنکور..!
مثلا..
رسیدن من به تو...
من به تو...
من
به
تو..!فاطمه صابری نیا
-
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باشیک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باشدنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باشپرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پر و بال خودت باشصد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش ...
.
#خودت-باش ️
️ اقبال لاهوری -
-
گُل مزن کاگِل مزن دیوار بی بنیاد را...
خدمت سگ را بکن نی آدم بی ذات را...سعدی شیرازیا... تعلیم مده کم ذات را..
کم ذات اگر مولا شود، گردن زند استاد را -
ای که بُردَستی ز مردم هر چه هست_
گر نمک خوردی نمک دان را نمی باید شکست... -
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان محو که یک دم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهمزدنیفریدون مشیری
-
«دوستت دارم» را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من استدامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوستدر دل مردم عالم به خدا
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید.
تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو :))فریدون مشیری
-
تو!
- کنکور ورودی قلبت را از من بگیر
- یک رقمی خواهم شد میان داوطلبان ورود
بانو! - تست های ادبیات غنایی را بیشتر کن
- مجنون عرب بود؛ عربی را هم دوست دارم
- وای از زبان؛ مرا به یاد رومئو ژولیت می اندازد
- اختصاصی ها را هم آنقدر سخت بگیر
که - در ریاضی جواب انتگرال چشمانت شود
- در فیزیک نسبیت از بین برود
- و در این شیمی لعنتی عنصر عشق به جدول اضافه شود
- جواب تمام سوالات زیست آغوش تو می شود می دانم
بانو! - یک رقمی خواهم شد
تو! - کنکورت را بگیر
- فقط ظرفیت قلبت را یک اعلام کن