-
ما
هیچ نیستیم،
جز سایهای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است...قیصر امین پور
-
گاه باید رویید
در کنارِچشمه،
در شکافِ یک سنگ!
به امید فرداها...- سهراب سپهری
-
تو میگذری
زمان میگذرد
چه کنم
با دلی که از تو
توان گذاشتنش نیست... -
مثل یک گلدان،
می دهم گوش
به موسیقی روییدن...- سهراب سپهری
-
صدای همهمه میآید
و من
مخاطبِ تنهای بادهای جهانم...سهراب سپهری
-
و چشم به راه صدایت خواهم ماند
و در این دره تنهایی
تو آب روان باش
و زمزمه کن
من خواهم شنید...سهراب سپهری
-
جهان آلوده خواب است ومن در وهم خود بیدار...
سهراب سپهری
-
رتبهای هرگز ندیدم بهتر از افتادگی؛
هرکه خود را کم ز ما میداند از ما بهتر است. -
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمندشهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمندخون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمندصنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمندگاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمندهر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمندحرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمنددر چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمندزین امیران ملاحت که تو بینی بر کس
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمندبندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمندجور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همندغم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المندتو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمندسعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند -
گفتیْ کـه شاهکارِ شما در زماٰنه چیست؟
بهالله که زنده بودنِ ماٰ شاهکارِ ماست؛- فخرالدین عراقی