هرچی تودلته بریز بیرون۶

[Hamid.s]

شبی از میان خروارها تاریکی، اولین پرتو نور نصیب ما خواهد شد. آن‌جا امید، از میان درد می‌روید …

[AmirBarsam]

بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

[بابونــــه]

رفیقان ، دوستان ، ده ها گروهند
که هریک درمسیر امتحانند
گروهی صورتک برچهره دارند ، به ظاهردوست اما دشمنانند
گروهی وقت حاجت خاک بوسند ، ولی هنگام خدمت ها نهانند
گروهی خیروشردرفعلشان نیست ،نه زحمت بخش ونه راحت رسانند
گروهی دیده ناپاکند هشدار ، نگاه خودبه هرسو می دوانند
براین بی عصمتان ننگ جهان باد ، که چون خوکند و بل بدتر ازآنند
ولی یاران همدل از ره لطف ، به هرحالت که باشند مهربانند
رفیقان را درون جان نگهدار ، که آنها پر بهاتر از جهانند...

فریدون مشیری

[ramses kabir]

Hamid.s در شعردانه گفته است:

ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏( ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ‏)

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ : ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ‏( ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ ‏)

ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺳﻌﺪﯼ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ حافظ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﻮﻻﻧﺎ :
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
ﺳﻪ ﺑﯿﺖ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﺳﻌﺪﯼ ، ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻓﻆ ، ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻻﻧﺎ ، ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ

سلام پسر
مولانا در جواب این بحث بین شاعرا در واقع این بیتو سروده ک
به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی
که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی
و میگه ک معشوق هیچ وقت برای عاشقی که توی مسیرش تلاش میکنه کم نمیزاره و پاداش عشقشو بهش میده
ولی این بیتی که تو نوشتی
در واقع از "مسعود خالقی موری" هستش و در هیچ کدوم از اشعار مولانا نیومده:))

[_Biliifti_]

گفتی چه‌کسی در چه خیالی به‌کجایی!؟
بیتاب توام‌، محو توام‌، خانه خرابم

• بیدل

[بابونــــه]

رک بگویم... از همه رنجیده ام!
از غریب و آشنا ترسیده ام

با مرام و معرفت بیگانه اند
من به هر ساز ی که شد رقصیده ام

در زمستانِِ سکوتم بارها...
با نگاه سردتان لرزیده ام

رد پای مهربانی نیست...نیست
من تمام کوچه را گردیده ام

سالها از بس که خوش بین بوده ام...
هر کلاغی را کبوتر دیده ام

وزن احساس شما را بارها...
با ترازوی خودم سنجیده ام

بی خیال سردی آغوشها...
من به آغوش خودم چسبیده ام

من شما را بارها و بارها...
لا به لای هر دعا بخشیده ام

مقصد من نا کجای قصه هاست
از تمام جاده ها پرسیده ام

میروم باواژه ها سر میکنم
دامن از خاک شما بر چیده ام

من تمام گریه هایم را شبی...
لا به لای واژه ها خندیده ام

فریدون مشیری

[erfan wizard]

سعدیا، راست رُوان گویِ سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار..

[erfan wizard]

سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده‌ام /مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را !

[erfan wizard]

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات / غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را ..

[erfan wizard]

امید هر کسی به نیازی و حاجتی است / امید ما به رحمت بی‌منتهای توست

هر کس امیدوار به اعمال خویشتن /سعدی امیدوار به لطف و عطای توست

[M.Shajarian]

گر می‌کشی به لطف و گر می‌کشی به قهر
ما راضییم هر چه بود رأی رأی توست.........

#سعدی

[_Biliifti_]

نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری!؟
|سعدی|

[ramses kabir]

میم نوشت:
پارت اول
در دل صحرای کفتاران بی دین شغال
میشود روحانی مملکت رو به زوال
نامه ای آمد ز کفتاران شاه سوی شغال
چون غذایی نَبُوَد در دلِ صحرای شمال
چاره ای اندیش و مارا زین نمط رخسند کن
یا که با فتوای خود شاهِ خودت را پند کن
یا دعایی ببر و نزد خداوند رحیم
رحمت صحرای کفتاران ما را چند کن
چون تمنای دل سوخته ی شاه شنید
مجلسی را ز خران با همه عنوان بچید
گریه می کرد و به سر میزد و میگفت خدا
مردمِ کافر بدید و نعمتش از ما کشید
پس بیاید یک صدا هَل مِن مبارز سر دهیم
ابتدا در دشت خود آن کافران از بَر دریم
بعد از این،این منطقه محتاج عدل و داد ماست
عدل و داد حق را زین ناحیه در گستریم
تا که شاید خشم حق از ما کمی کمتر شود
نان مان افزون کمی هم مال مان مِهتَر شود
لاجَرَم اما باید در مسیر راه حق
صبر باید تا که حق با ما کمی بهتر شوَد
.....
میم لام

[DexterMoreRight]

گرچه رخنه نیست در عالم پدید...
خیره، یوسف وار می باید دوید ....

[Ainoor]

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

[Ainoor]

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست...

[Ainoor]

امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

[بابونــــه]

قول دادم که دگر درس بخوانم...
همه شب
به جز امشب و فردا شب و شبهای دگر!

[_Biliifti_]

نـه کـه از بـوسه ی معـشـوق بـتـرسـم، هرگز
از گـنـاهـی که پـشـیـمـان نـکــند مــی ترسـم..

[Ansel]

راضی شدم که
بینم
رویِ تُرا به
خوابی...

اوحدی