-
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری!؟
|سعدی| -
میم نوشت:
پارت اول
در دل صحرای کفتاران بی دین شغال
میشود روحانی مملکت رو به زوال
نامه ای آمد ز کفتاران شاه سوی شغال
چون غذایی نَبُوَد در دلِ صحرای شمال
چاره ای اندیش و مارا زین نمط رخسند کن
یا که با فتوای خود شاهِ خودت را پند کن
یا دعایی ببر و نزد خداوند رحیم
رحمت صحرای کفتاران ما را چند کن
چون تمنای دل سوخته ی شاه شنید
مجلسی را ز خران با همه عنوان بچید
گریه می کرد و به سر میزد و میگفت خدا
مردمِ کافر بدید و نعمتش از ما کشید
پس بیاید یک صدا هَل مِن مبارز سر دهیم
ابتدا در دشت خود آن کافران از بَر دریم
بعد از این،این منطقه محتاج عدل و داد ماست
عدل و داد حق را زین ناحیه در گستریم
تا که شاید خشم حق از ما کمی کمتر شود
نان مان افزون کمی هم مال مان مِهتَر شود
لاجَرَم اما باید در مسیر راه حق
صبر باید تا که حق با ما کمی بهتر شوَد
.....
میم لام -
-
گرچه رخنه نیست در عالم پدید...
خیره، یوسف وار می باید دوید .... -
نـه کـه از بـوسه ی معـشـوق بـتـرسـم، هرگز
از گـنـاهـی که پـشـیـمـان نـکــند مــی ترسـم.. -
من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم
چشمه آرزو های من و تو جاری است
ابرهای دلمان پربارند
کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا
دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز
من و تو می دانیم
زندگی در گذر است
همچو آواز قناری در باغ
من و تو می دانیم
زندگی آوازی است که به جان ها جاری است
زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است
زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو
زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری
زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی
زندگی خواب خوش کودک احساس من است
زندگی بغض دل توست به هنگام سحر
زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ
زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی
زندگی یک رویاست که به خوابش بینی
زندگی دست نوازشگر توست
زندگی دلهره و ترس درون دل توست
زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی
زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی یک سفر است
زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال
زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی
زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری
زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی
زندگی منظره است، باران است
زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی چرخش یک قاصدک است
زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو
زندگی خاطره است
زندگی دیروز است
زندگی امروز است
زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو
زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق
زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست
زندگی یک حرف است، یک کلمه
زندگی شیرین است
زندگی تلخی نیست
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم
زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
من و تو می دانیم
زندگی آمدن است
زندگی بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است
زندگی شیرین است
زندگی نورانی است
زندگی هلهله و مستی و شور
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی گرچه گهی زیبا نیست
یا که تلخ است و دگر گیرا نیست
رسم این قصه همین است و همه می دانیم
که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم
زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است
نغمه و ترانه و آواز است
بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت
زندگی زیبا است
من و تو می دانیم
اشک و لبخند همه زندگی است
ناله و آه و فغان زندگی است
آمدن زندگی است
بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است
رفتن و نیست شدن زندگی است
این همه زندگی است
من و تو می دانیم
زندگی، زندگی است...سهراب سپهری
-
حاضرم از لب تو لفظ برادر شنوم
گرچه تلخ است ولی هرچه بخواهد جانم
لعبت -
کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما با همان تنهایان
شاملو -
میروم از خود بُرون
شاید که پیش آید کسی ..- صائب
-
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیمترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم .. -
ای ماه شب افروز شبستان افروز ..
-
این تن اگر کم تَنَدی راه دلم کم زَنَدی
راه شدی تا نَبُدی این همه گفتار مرا ..
(مولانا)
-
نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز
خواهی بکشم به هجر و خواهی بنوازور بگریزم ز دستت ای مایهٔ ناز
هر جا که روم پیش تو میآیم باز ..(سعدی)
-
در گوشه ای خلوت
در اِنـزوا
باید کناره گرفت
و بی هیاهو زندگی کرد -
کس نفهمد معنیِ ما، مصرع پیچیدهایم
|•_•|