-
سری سوم=)
-
«تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید.»
#سعدی -
مائیم و تو ای جان که جگر گوشه مایی...
#شهریار -
بوی تو میدهد آغوش خالیام!
#افشین_یداللهی -
«بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوشش کنم.»
#امیرخسرو_دهلوی -
«که مونس دل و آرام جان و دفع غمی.»
#سعدی -
«وصال چون به سر آمد، فراق هم به سر آید.»
#سعدی -
«تنگ در آغوشش آوردن نصیب ما نشد.»
#قصاب_کاشانی -
«آه از این دل که به صد بند نمیگیرد پند.»
#حافظ -
«میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟»
#سلمان_ساوجی -
«دل گرفت آرام چون آرام جان در بر گرفت.»
#شمس_مغربی -
«من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو.»
#مولوی -
«شبهای بیتوام شب گور است در خیال.»
#سعدی -
«ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار.»
#سعدی -
«خوشا روزی که بینم آن دلارا را در آغوشم.»
#غروی_اصفهانی -
«به تن دور و به دل با یارم.»
#مولانا -
«تا قیامت نرود لذّت دیدار از دل.»
#صائب_تبریزی -
«چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید.»
#هوشنگ_ابتهاج -
«اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، باز آ.»
#وحشی_بافقی -
چشم مست یار من مِیخانه میریزد به هم...
#حافظ -
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی...
#سعدی -
«هیچ حالی را بقایی نیست بیصبری مکن.»
#کمال_خجندی -
«همنشینم با غم شبهای هجران کرد و رفت.»
#لاادری -
«کارم چو زلف یار پریشان و درهمست.»
#سعدی -
«کو همدمی که گويم درد هزار ساله؟»
#هلالی_جغتایی -
«هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش.»
#حافظ -
من آنِ توام، مرا به من باز مده...
#مولانا -
«دلِ بی عشق چه در سینه نگه داشتهاید؟»
#صائب_تبریزی -
«از ما زمانی یاد کن، ویران دلی آباد کن.»
#امیرخسرو_دهلوی -
«کسی به سرّ عشق نرسید و آن کس که رسید، سرگردان شد.»
#نظامی
اگر تکراری چیزی هست ببخشید=)
-
-
در پس پرده ی اشکال بسی راز خفاست که چرا دانه ی یک گل کج و آن یک برپاست
یا چرا چشم مگس ها همه قرمز باشد در میان چشم نری رنگ به مثل دریاست
مادری سالمه فرزند علیلی آرد وان یکی صاحب صد عیب ولی سالم زاست
یا که خون پدری B بود و هم منفی خون فرزند ولی مثبت نوعش هم A است
پیش از این قرن ندانست کسی علت ر ا که سر نخ زکجا و ته نخ تا به کجاست
تا کشیشی برسید از ره و نامش مندل احتمالات زد و دید جوابی پیداست
کاوش و گردش و تحقیق به او ثابت کرد باعث فرق و شباهت همه DNAاست
بر سر رشته ی مذکور بود دانه ی ژن همچو اختر که بزرگ است و لی ناپیداست
آفرینش زخدا یافتنش از علماست گفتن احسن و تشویق در این بین زماست
-
سایه
-
هرگز گره ای از علمت واشدنی نیست
غیر از تو کسی در دل من جا شدنی نیست
از نوکر بدهم که بپرسند بگوید
ارباب به خوبی تو پیدا شدنی نیست -
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیسته ام
دوست می دارم....... -
@Farhadd
تو را به جاي همه کسانی که نديده ام دوست می دارم
تو را براي لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شيرين خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم ديد
دوست می دارم ... -
نـه غـزل برای خواندن، نـه صدا برای آواز
نـه هـوای شعر دارم، نـه پَـری برای پروازنه چنان شکسته بالم که زمین شود سَرایم
نـه توانِ پَـر کشیدن بـه امیدِ صبحِ اعجازچه بـه روزِ آفتـابِ سرِ بام ما رسیده است
خبـر از طلوع داری.؟ شبِ خانمان براندازنـه تـرانـه می سُرایم کـه برای او بخوانی
نه نگاهِ گریه سودی به نگفته های یک رازنـه امیدِ وصل دارم، نـه هراسی از جدایی
نه رسیده ام به پایان، نه به سر هوای آغازمـنِ دل سپرده را از ، شبِ رفتنت نترسان
که سپرده ام خودم را به خدای قصه پرداز#زهرا_کوشکی_احمدی
-
Alireza Mousavi بچه های تجربی کنکور 1402 تجربی بچه های همخوانی راه ابریشم پرو-زیست راه ابریشم پرو-شیمی راه ابریشم پرو -فیزیک کازرانیان راه ابریشم پرو تجربیا اپ کاتالیزورهای آلاءreplied to banoo on آخرین ویرایش توسط انجام شده
banoo اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تورا کژ طبع جانوری -
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود روزگار نخواست
قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت
زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من
به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت
چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا
به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت
دل گرفته ی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریه ی شبانه گرفت
سایۀ هوشنگ