-
-
در دایره و پرگار....
سوزنش در قلبت،پر شده دیگر ز آهن ،و از خون آن سوزن میکشد دایره ات را...از گشتاور آن دایره ،عقل در دو سوراخ چشم پرت میشود،و اخر به جرم نداشتن عقل،صفحه را مچاله میکند...
اه ببخشید ،دایره کج کشیده شد،مجبور بودم!!!!
وقسم ب زمانی ک نقطه، پرگار را در خود غرق کند -
خوبیش اینه ک توی شطرنج زندگی بعد مات شدن هم بازی ادامه داره...مرد اونه مهرها رو از اخر بازم بیاره توی بازی،باخته ها رو جبران کنه،و بجای گریه کردن یه گوشه مهره ها رو از اول بچینه!!!
و موقعی ک یه قربانیه بی خود هستی وقتی دووم اوردی تا اخر رفتی، به اوج برسی ...اون سرباز وزیر شده ی شطرنج بهتر از اون وزیر خوشگذران اول بازی موفق میشه ک نه سردی نه گرمی کشیده و نه رنجی....اره اگ توی رنجی بدون نزدیکی!حتی اگ خانه ی اولی واینسا تا سرت رو بزنن...
اره بجای انصراف از اول مهره بچین،با چشم گریان و خونبار،به هر حرکتی میکنی از مهره ها فک کن،مهم نیست کی جلوی توعه مهم اینه تو،تو همون گیرنده ی روح خدایی در زمین،تو همون پیچیده ترین ماشین کشف نشده ی تاریخی و تو....- تنهاترین سرباز....
-
گمان می برم که اگر خداوند ، صد هزار گونه خنده می آفرید اما رسم اشک ریختن را نمی آموخت ، قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمی آورد...
-
مردی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز بشد بمرد و بیمار بزیست -
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی درپی دم گرم خوشش را برگلویم سخت بفشارد
خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را
دکتر علی شریعتی -
خوبیش اینه ک توی شطرنج زندگی بعد مات شدن هم بازی ادامه داره...مرد اونه مهرها رو از اخر بازم بیاره توی بازی،باخته ها رو جبران کنه،و بجای گریه کردن یه گوشه مهره ها رو از اول بچینه!!!
و موقعی ک یه قربانیه بی خود هستی وقتی دووم اوردی تا اخر رفتی، به اوج برسی ...اون سرباز وزیر شده ی شطرنج بهتر از اون وزیر خوشگذران اول بازی موفق میشه ک نه سردی نه گرمی کشیده و نه رنجی....اره اگ توی رنجی بدون نزدیکی!حتی اگ خانه ی اولی واینسا تا سرت رو بزنن...
اره بجای انصراف از اول مهره بچین،با چشم گریان و خونبار،به هر حرکتی میکنی از مهره ها فک کن،مهم نیست کی جلوی توعه مهم اینه تو،تو همون گیرنده ی روح خدایی در زمین،تو همون پیچیده ترین ماشین کشف نشده ی تاریخی و تو....- تنهاترین سرباز....
-
زندگی در گذشته و گلایه و شکایت فقط حصارهای شهر بدبینیاتان را بلند می کند. با بحث های بیهوده نیروی خود را تلف نکنید زیرا در کارهایتان به بن بست می رسید.
سکوت طلاست.
بسیاری از مردم خود را در مقابل دیوارهای یاس عاجز می بینند اما لازمه بقا در این نظام شجاعت و صبر است.
روز و شب در این کتاب بیندیش و براساس آن عمل کن تا خوشبختی را به دست آوری.....
زندگی بردگان در مصر و زیر سلطه بیگانگان ، شبیه وضع انسان زیر بار کارفرمایان ظالمی چون اندیشه مخرب ، تکبر ، ترس ، نفرت و بی تصمیمی است.
هنگامی که بدانیم آنچه را که از پیش می فرستیم به ما باز می گردد از پژواک اعمال خود خواهیم ترسید و هر بومرنگی را به هر سمتی پرتاب نخواهیم کرد.
تردید و ترس انسان را مردد نگه می دارد و درهای امید را به روی انسان می بندد. در چنین شرایطی از خود می پرسیم که چه باید بکنیم و دقیقا در همین جاست که باید بدون کاه ، خشت بسازیم .
زندگی یک بازی تک نفره است اگر خودتان تغییر کنید اوضاع هم تغییر خواهد کرد.
بیایید با هم خود را از شر افکار منفی خلاص کنیم.
تا امروز تردید و نگرانی دمار از روزگارمان برآورده است.
بیایید طرز فکری را پیدا کنید که بدترین ظلم ها را در حق شما می کند و برایش راه چاره ای بیابید.
ببینید گیر کارتان کجاست تا کنده های موفقیت و نعمت ، بتوانند راحت بر رودخانه زندگیتان ، روان شوند.
دعای حقیقی ، آماده بودن است.
هرچه را که با ایمان بخواهید به شما خواهد داد.
هنگام دعا فکر کنید که آرزوی شما تحقق یافته است.
ایمانی که با تردید همراه باشد ، هیچ مانعی را از سر راه برنخواهد داشت.
ایمان داشته باشید که همه نعمت ها و گنج ها در دست خداست و او نخواهد گذاشت شما زیر فشار چه حرف و چه رفتارهای دیگران ناتوان شوید.
ایمان بدون عمل مثل جسم بدون روح است.
ساز وجودتان را همنوا با نغمه ی زندگی کوک کنید.
با بسته شدن هر دری هزاران در دیگر باز می شود.
هیچوقت از مشکلات خود حرف نزنید زیرا هستی براساس همین حرف ها بر شما حکم خواهد راند.
این خود ما هستیم که هر روز تصمیم می گیریم دانا یا نادان باشیم و خیر یا شر را برای خود آماده کنیم. این ما هستیم که تصمیم می گیریم به اتکای ایمان ، گام های بلند برداریم.
او قوی است و من بنده ی او......او مرا هم قوی خواهد کرد..... -
دبیر زبان فارسی : یا یه کاری رو اصلا انجام نده یا اونو به بهترین صورت انجام بده.....
دبیر شیمی : تا کفشای یکیو نپوشیدی راجب راه رفتنش قضاوت نکن
مدیرمون : نیم کیلو باش معرفت داشته باش
......
و باز هم درسای زیادی بود که گفتن اما امشب یادم نیست -
#سخن_حکیمانه
یکی توی بیست و سه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ده سال بعد به دنیا میاره،اون یکی بیست و نه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره!
یکی بیست و پنج سالگی فارغ التحصیل میشه ولی پنج سال بعدش کار پیدا میکنه،
اون یکی بیست و نه سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه!
یکی سی سالگی رئیس شرکت میشه و در چهل سالگی فوت میکنه،اون یکی چهل و پنج سالگی رئیس شرکت میشه و تا نود سالگی عمر میکنه!
تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر. تو توی زمان خودت زندگی میکنی پس آرام باش،از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگران مقایسه نکن
. -
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
-
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
revival در نوشته های با ارزش گفته است:
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
اشک به انتهایی ترین گوشه چشمم نزدیک و شد و نچکید ...
علی دلم برات تنگ میشه (: -
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
revival در نوشته های با ارزش گفته است:
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
نمی دونم چی بگم
براتون از صمیم قلب آرزوی موفقیت می کنم ,
امیدوارم موفق باشید -
آ ..نمیدونم حرفام، « نوشته ی با ارزش» محسوب میشن که اینجا بنویسمشون یا نه ولی الآن چیزایی که همیشه دلم میخواسته بگم رو، به عنوان یه کاربر خیلی معمولیِ این انجمن اینجا مینویسم:
.
اونموقع ها که تب و تاب کنکور خیلی بیشتر بود و خلاصه فشار و استرس همه رو تحت تأثیر قرار داده بود بحث هم خیلی بیشتر پیش میومد! سر چیزای خیلی بی اهمیت! چیزای قابل چشم پوشی! یا گاهی اوقات سر یه سری چیزایی که واقعا گفتنش هم عجیب و به دور از منطق به نظر میرسه!
.
مثلا یه بعد از ظهرِ چن نفر بخاطر بحث سر حذفِ فلان آیتم از انجمن هدر میرفت! به این جهت میگم هدر میرفت که واقعا اگه چن دقیقه با تمرکز فکر کنیم متوجه میشیم که این مسائل اصلا قابل بحث کردن نیستن. بعدشم مثلا دعوا میشد و اینکه آقا شما فلانید و بهمانید و آره یه قصد و غَرضی دارید که حذفش نمی کنید و فلان و اینا!
.
آیا وقتی انسان با چیزی مشکل داره، باید اونو منهدم کنه؟ باید حذفش کنه؟ باید نابودش کنه؟،،، اگه اون چیز، شخصی و فقط مختص به یه نفر باشه که قضیه فرق میکنه و به هر حال، اختیاریه و شخص میتونه نابودش کنه بره اصلا! (گرچه حلِ مشکل، خیلی منطقی تره) ولی وقتی اون قضیه و اون چیز، به تعداد بیشتر از یک نفر مربوط میشه آیا بخاطر عدم توانایی کنترل و مدیریت یک شخص، باید اون چیز برای همه تموم بشه؟ نابود بشه؟ حذف بشه؟ (جواب با خودتون!)
.
از اینا که بگذریم یه چیزی که منِ کاربر رو همیشه ناراحت میکرد و میکنه، این بود که فضای اینجا رو گاهی، اونقدر خاکستری میکنیم که به معنی حقیقی کلمه تهوع می گیریم دسته جمعی! (از فعلِ جمع استفاده میکنم تا بدونید خودمو مبرّا نمی دونم)،، مثلا تصور میکنیم اینجا یه باتلاقِ کهنه ست که ما سالیانِ ساله که اسیرش شدیم و در طلبِ خلاص شدن ازش هستیم در حالیکه هرچی دست و پا می زنیم فایده نداره! همیشه بحثِ رفتن که میشه درد و دل ها شروع میشه! که وای فلانی جان! والا منم شیش ماهه میخوام برم ولی هر کاری میکنم نمی تونم. منِ بی اراده ی فلانِ فلان، نمی تونم برم!
.
مگه انجمن زندانه که اینجور تصوری ازش داریم؟! مگه اسیر گرفتنمون؟! بابا تا بوده و نبوده خوشحالیا اینجا بوده، خنده ها اینجا بوده، عیدها، جشن ها، مناسبتها! یه کم یادمون بیاد خب! یه جوری حرف میزنیم از "رفتن و تا ابد نیامدن" که انگار یه عمری شکنجه شدیم اینجا! بعد مثلا یه جوریه که هر کی هم بتونه بیشتر نیاد، رکورد بزنه، قهرمانه!
.
واقعا عجیبه که همیشه دنبالِ خلاص شدنیم! دنبالِ "رفتن و هیچوقت برنگشتن" علتِ این تصور هم تقریبا واضحه! «افراط!» افراط در هر چیزی بَده! در دیانت، در سیاست، در روابط! من خودم اگه مجبور باشم از بین افراط و تفریط یکیو انتخاب کنم؛ قطعا یه آدمه تفریطی میشم؛ چون آدمِ افراطی، به مرور متوقع میشه! زیاده خواه میشه! ممکنه بخاطر تعدُدِ اعمال ، حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی بهش دست بده،،، و اینکه همیشه اذیت میشه چون توقعِ رفتارِ ایده آل از همه داره (نظر کاملا شخصی!) بخاطر این اینا رو نوشتم که بگم اگه ما افراط گر هستیم، متوقع نباشیم دیگه!چون دیگه اینجا، مشکل ماییم، نه بقیه!
.
بعد مثلا یکی پنج روزه اومده، هفتاد صفحه حرف زده بعد میگه وای معتاد شدم چه بَده آقا! خدافظ. (عُمراً بِره!) ،،، خب اصلا اگه بد میگذشت که همه ی اونایی که پست خدافظی میذاشتن، میرفتن و بر نمیگشتن هیچوقت! در حالیکه همه ی ما میدونیم بعد از اون پُستهای خدافظی، دقیقا چه اتفاقی میفته..!
.
بیاین تصمیم بگیریم اونقدری افراط نکنیم که بخوایم اینجور تصوراتی از انجمن توی ذهنمون داشته باشیم. که اونقدر حالمون بد نشه که همزمان عکس و امضا و بایو رو کنیم: "خدافظ تا ابد؛ حلالم کنید" و جملاتی از این قبیل... که فکر کنیم هر کی بره نیاد، خوش به حالشه. من همیشه به اونایی که اومدنشونو مدیریت میکنن، غبطه میخورم! نه اونایی که پُستهای خدافظی میذارن و چهار روز بعد بر میگردن و دوباره همون اتفاقات و همون پستها و همون خدافظی و حلال کنید و برو با خبرای خوب برگرد و فلان و اینا!
.
چند مدت قبل، من تحتِ یه فشار روحی بودم، با یکی دو تا از بچه ها هم صحبت کردیم راجع بش. خیلی سردرگم و مأیوس و خلاصه وضع بدی بود،، بعد دیدم بهترین راه اینه که یه مدت برم دور شم، انرژی منفیم نرسه! خلاصه رفتم و هم حال خودم بهتر شد هم حالِ بقیه رو بد نکردم. (البته منم سابقه ی گذاشتن پست خدافظی دارما؛ ولی از یه جایی به بعد، دیگه بی صدا رفتم) حالا مسئله خیلیم پُست و اینا نیست،، مسئله اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم.
.
الآنم که دیگه خدا عنایت کرده، تابستونو رسونده خلاص شدیم دیگه واقعا خیلی بَده که بخوایم با این حرفها و خداحافظیا حالِ همو بد کنیم (منظورم اونایی هستن که اساساً حالشون بد میشه؛ وگرنه که برای خیلیا هم بی اهمیته)
.
خب دیگه اگه بیشتر از اینم طولانی شه کیفیت متن میاد پایین. من خودم رو در جایگاهی نمی بینم که بخوام نصیحت کنم یا خوب و بد تعیین کنم،، فقط حس کردم گفتنِ این حرفا میتونه اندکی موثر واقع بشه و باعث شه چند لحظه هر کسی که این پُست رو می بینه راجع بش یه کم فکر کنه.
.
آقای سلطانی، آقا مهدی،،، کاربرا همیشه شما رو با پُستها و بحثای باحالِ دو نفره تون دیدن؛ این پُستهای غم انگیز، یه کم عجیب و بعید بود... به هر حال، هرکسی مسئول زندگی خودشه، اما اگر دوباره با همون روحیه ی عالی برگردین اینجا، خیلی خوب میشه.
.
blue , @faezeh-r , @SenatoOor ، شاید فک کنین مثلا حالا که شما رفتین، منم میرم که خب باید بگم سخت در اشتباهید^^ برگردین ..در نهایت هم فقط میتونم بگم: من خود، به چشمِ خویشتن دیدم که جان (ها) یم میروند و اصلا قبول نیست آقا! :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
گلنار
. -
آ ..نمیدونم حرفام، « نوشته ی با ارزش» محسوب میشن که اینجا بنویسمشون یا نه ولی الآن چیزایی که همیشه دلم میخواسته بگم رو، به عنوان یه کاربر خیلی معمولیِ این انجمن اینجا مینویسم:
.
اونموقع ها که تب و تاب کنکور خیلی بیشتر بود و خلاصه فشار و استرس همه رو تحت تأثیر قرار داده بود بحث هم خیلی بیشتر پیش میومد! سر چیزای خیلی بی اهمیت! چیزای قابل چشم پوشی! یا گاهی اوقات سر یه سری چیزایی که واقعا گفتنش هم عجیب و به دور از منطق به نظر میرسه!
.
مثلا یه بعد از ظهرِ چن نفر بخاطر بحث سر حذفِ فلان آیتم از انجمن هدر میرفت! به این جهت میگم هدر میرفت که واقعا اگه چن دقیقه با تمرکز فکر کنیم متوجه میشیم که این مسائل اصلا قابل بحث کردن نیستن. بعدشم مثلا دعوا میشد و اینکه آقا شما فلانید و بهمانید و آره یه قصد و غَرضی دارید که حذفش نمی کنید و فلان و اینا!
.
آیا وقتی انسان با چیزی مشکل داره، باید اونو منهدم کنه؟ باید حذفش کنه؟ باید نابودش کنه؟،،، اگه اون چیز، شخصی و فقط مختص به یه نفر باشه که قضیه فرق میکنه و به هر حال، اختیاریه و شخص میتونه نابودش کنه بره اصلا! (گرچه حلِ مشکل، خیلی منطقی تره) ولی وقتی اون قضیه و اون چیز، به تعداد بیشتر از یک نفر مربوط میشه آیا بخاطر عدم توانایی کنترل و مدیریت یک شخص، باید اون چیز برای همه تموم بشه؟ نابود بشه؟ حذف بشه؟ (جواب با خودتون!)
.
از اینا که بگذریم یه چیزی که منِ کاربر رو همیشه ناراحت میکرد و میکنه، این بود که فضای اینجا رو گاهی، اونقدر خاکستری میکنیم که به معنی حقیقی کلمه تهوع می گیریم دسته جمعی! (از فعلِ جمع استفاده میکنم تا بدونید خودمو مبرّا نمی دونم)،، مثلا تصور میکنیم اینجا یه باتلاقِ کهنه ست که ما سالیانِ ساله که اسیرش شدیم و در طلبِ خلاص شدن ازش هستیم در حالیکه هرچی دست و پا می زنیم فایده نداره! همیشه بحثِ رفتن که میشه درد و دل ها شروع میشه! که وای فلانی جان! والا منم شیش ماهه میخوام برم ولی هر کاری میکنم نمی تونم. منِ بی اراده ی فلانِ فلان، نمی تونم برم!
.
مگه انجمن زندانه که اینجور تصوری ازش داریم؟! مگه اسیر گرفتنمون؟! بابا تا بوده و نبوده خوشحالیا اینجا بوده، خنده ها اینجا بوده، عیدها، جشن ها، مناسبتها! یه کم یادمون بیاد خب! یه جوری حرف میزنیم از "رفتن و تا ابد نیامدن" که انگار یه عمری شکنجه شدیم اینجا! بعد مثلا یه جوریه که هر کی هم بتونه بیشتر نیاد، رکورد بزنه، قهرمانه!
.
واقعا عجیبه که همیشه دنبالِ خلاص شدنیم! دنبالِ "رفتن و هیچوقت برنگشتن" علتِ این تصور هم تقریبا واضحه! «افراط!» افراط در هر چیزی بَده! در دیانت، در سیاست، در روابط! من خودم اگه مجبور باشم از بین افراط و تفریط یکیو انتخاب کنم؛ قطعا یه آدمه تفریطی میشم؛ چون آدمِ افراطی، به مرور متوقع میشه! زیاده خواه میشه! ممکنه بخاطر تعدُدِ اعمال ، حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی بهش دست بده،،، و اینکه همیشه اذیت میشه چون توقعِ رفتارِ ایده آل از همه داره (نظر کاملا شخصی!) بخاطر این اینا رو نوشتم که بگم اگه ما افراط گر هستیم، متوقع نباشیم دیگه!چون دیگه اینجا، مشکل ماییم، نه بقیه!
.
بعد مثلا یکی پنج روزه اومده، هفتاد صفحه حرف زده بعد میگه وای معتاد شدم چه بَده آقا! خدافظ. (عُمراً بِره!) ،،، خب اصلا اگه بد میگذشت که همه ی اونایی که پست خدافظی میذاشتن، میرفتن و بر نمیگشتن هیچوقت! در حالیکه همه ی ما میدونیم بعد از اون پُستهای خدافظی، دقیقا چه اتفاقی میفته..!
.
بیاین تصمیم بگیریم اونقدری افراط نکنیم که بخوایم اینجور تصوراتی از انجمن توی ذهنمون داشته باشیم. که اونقدر حالمون بد نشه که همزمان عکس و امضا و بایو رو کنیم: "خدافظ تا ابد؛ حلالم کنید" و جملاتی از این قبیل... که فکر کنیم هر کی بره نیاد، خوش به حالشه. من همیشه به اونایی که اومدنشونو مدیریت میکنن، غبطه میخورم! نه اونایی که پُستهای خدافظی میذارن و چهار روز بعد بر میگردن و دوباره همون اتفاقات و همون پستها و همون خدافظی و حلال کنید و برو با خبرای خوب برگرد و فلان و اینا!
.
چند مدت قبل، من تحتِ یه فشار روحی بودم، با یکی دو تا از بچه ها هم صحبت کردیم راجع بش. خیلی سردرگم و مأیوس و خلاصه وضع بدی بود،، بعد دیدم بهترین راه اینه که یه مدت برم دور شم، انرژی منفیم نرسه! خلاصه رفتم و هم حال خودم بهتر شد هم حالِ بقیه رو بد نکردم. (البته منم سابقه ی گذاشتن پست خدافظی دارما؛ ولی از یه جایی به بعد، دیگه بی صدا رفتم) حالا مسئله خیلیم پُست و اینا نیست،، مسئله اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم.
.
الآنم که دیگه خدا عنایت کرده، تابستونو رسونده خلاص شدیم دیگه واقعا خیلی بَده که بخوایم با این حرفها و خداحافظیا حالِ همو بد کنیم (منظورم اونایی هستن که اساساً حالشون بد میشه؛ وگرنه که برای خیلیا هم بی اهمیته)
.
خب دیگه اگه بیشتر از اینم طولانی شه کیفیت متن میاد پایین. من خودم رو در جایگاهی نمی بینم که بخوام نصیحت کنم یا خوب و بد تعیین کنم،، فقط حس کردم گفتنِ این حرفا میتونه اندکی موثر واقع بشه و باعث شه چند لحظه هر کسی که این پُست رو می بینه راجع بش یه کم فکر کنه.
.
آقای سلطانی، آقا مهدی،،، کاربرا همیشه شما رو با پُستها و بحثای باحالِ دو نفره تون دیدن؛ این پُستهای غم انگیز، یه کم عجیب و بعید بود... به هر حال، هرکسی مسئول زندگی خودشه، اما اگر دوباره با همون روحیه ی عالی برگردین اینجا، خیلی خوب میشه.
.
blue , @faezeh-r , @SenatoOor ، شاید فک کنین مثلا حالا که شما رفتین، منم میرم که خب باید بگم سخت در اشتباهید^^ برگردین ..در نهایت هم فقط میتونم بگم: من خود، به چشمِ خویشتن دیدم که جان (ها) یم میروند و اصلا قبول نیست آقا! :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
گلنار
.گلنار
چه قد خوب بودحرفات :))
راستش منم بعد از این اتفاقات اخیر خیلی سردرگم شدم، ساعتها نشستم و فکر کردم که چرا ما باید اینقدر خودمونو نالایق بدونیم، برای لحظات شاد برای خنده برای امید، عشق، خوشبختی و خیلی چیزای دیگه....
گاهی اوقات یه سری از پست ها رو که میخونم با خودم میگم یه پیر مرد نود ساله هم نمیتونه تا این حد نا امید باشه از گذران زندگی و آینده ش
نمیدونم چه قدر با خودمون میشینیمو به آرامشمون فکر میکنیم، به لحظات قشنگی که میتونیم برای خودمون رقم بزنیم، یا چه قدر رویا میبافیمو چه قدر به محقق کردنشون فکر میکنیم....
من اصلا ادعایی ندارم که خودم اینکارارو به بهترین شکل انجام میدم، اما حداقل میتونم ده سال دیگه با جرئت بایستمو بگم، برای آرامشم تلاش کردم، برای لطافت خاطرم زمان صرف کردم، برای شادیام برنامه چیدم....
فقط میتونم بگم دیدن این چیزا تو این سن نوید اتفاقات خوبی رو نمیده،
غم، خشونت، سیاهی، پلیدی، بد اخلاقی، خشم، اخم و همه ی چیزایی که هم خانواده هستن با اینا، هیچ وقت سرانجام قشنگی نداشتن، هیچ وقت منجر به موفقیت نشدن، منجر به راحتی روح و سلامت جسم نشدن، هیچ وقت لحظات قشنگی رو برامون رقم نزدن
نمیدونم واقعا بقیه چه قدر به این موضوع فکر میکنن و براش برنامه میریزن، اما مهمترین چیزی که میتونم بگم اینه که، اینقدر نسبت به این مسائل بی تفاوت نباشید، هر اندوهی هر غمی هر خشمی، تبدیل به یه ضربه ی محکم میشه و بخش بزرگی از ذهنمون رو به غارت میبره...
توی وضعیت الانمون سوژه برای غصه و بغض و گریه و آه و ناله بسیار زیاده که گاها به اجبار درگیرشونیم، کاش حداقل خودمون خودمونو اینقدر آزار ندیم و با روانمون نجنگیم و این بار رو سنگین ترش نکنیم...
من همیشه میگم ما نسبت به آدمایی که باهاشون در ارتباطیم مسئولیم، به این فکر کنیم که نه تنها با این افکار و با این روحیه، چه قدر به آرامش و حالِ خوبِ اطرافیانمون تجاوز میکنیم، چه کارها که با این وجودِ پاک ولی مخدوش خودمون نمیکنیم که بیشتر از همه باهامون در ارتباطه...
علت این خداحافظی های ناگهانی رو نمیدونم، ولی خب قطعا دلایل محکمی پشتشه، امیدوارم خدا کلی عشق و شادی و سلامتی و محبت و تازگی بریزه تو وجودمون تا از شر این کالبدِ سیاهی که از غم و ناراحتی برای خودمون درست کردیم زودتر راحت بشیم -
آ ..نمیدونم حرفام، « نوشته ی با ارزش» محسوب میشن که اینجا بنویسمشون یا نه ولی الآن چیزایی که همیشه دلم میخواسته بگم رو، به عنوان یه کاربر خیلی معمولیِ این انجمن اینجا مینویسم:
.
اونموقع ها که تب و تاب کنکور خیلی بیشتر بود و خلاصه فشار و استرس همه رو تحت تأثیر قرار داده بود بحث هم خیلی بیشتر پیش میومد! سر چیزای خیلی بی اهمیت! چیزای قابل چشم پوشی! یا گاهی اوقات سر یه سری چیزایی که واقعا گفتنش هم عجیب و به دور از منطق به نظر میرسه!
.
مثلا یه بعد از ظهرِ چن نفر بخاطر بحث سر حذفِ فلان آیتم از انجمن هدر میرفت! به این جهت میگم هدر میرفت که واقعا اگه چن دقیقه با تمرکز فکر کنیم متوجه میشیم که این مسائل اصلا قابل بحث کردن نیستن. بعدشم مثلا دعوا میشد و اینکه آقا شما فلانید و بهمانید و آره یه قصد و غَرضی دارید که حذفش نمی کنید و فلان و اینا!
.
آیا وقتی انسان با چیزی مشکل داره، باید اونو منهدم کنه؟ باید حذفش کنه؟ باید نابودش کنه؟،،، اگه اون چیز، شخصی و فقط مختص به یه نفر باشه که قضیه فرق میکنه و به هر حال، اختیاریه و شخص میتونه نابودش کنه بره اصلا! (گرچه حلِ مشکل، خیلی منطقی تره) ولی وقتی اون قضیه و اون چیز، به تعداد بیشتر از یک نفر مربوط میشه آیا بخاطر عدم توانایی کنترل و مدیریت یک شخص، باید اون چیز برای همه تموم بشه؟ نابود بشه؟ حذف بشه؟ (جواب با خودتون!)
.
از اینا که بگذریم یه چیزی که منِ کاربر رو همیشه ناراحت میکرد و میکنه، این بود که فضای اینجا رو گاهی، اونقدر خاکستری میکنیم که به معنی حقیقی کلمه تهوع می گیریم دسته جمعی! (از فعلِ جمع استفاده میکنم تا بدونید خودمو مبرّا نمی دونم)،، مثلا تصور میکنیم اینجا یه باتلاقِ کهنه ست که ما سالیانِ ساله که اسیرش شدیم و در طلبِ خلاص شدن ازش هستیم در حالیکه هرچی دست و پا می زنیم فایده نداره! همیشه بحثِ رفتن که میشه درد و دل ها شروع میشه! که وای فلانی جان! والا منم شیش ماهه میخوام برم ولی هر کاری میکنم نمی تونم. منِ بی اراده ی فلانِ فلان، نمی تونم برم!
.
مگه انجمن زندانه که اینجور تصوری ازش داریم؟! مگه اسیر گرفتنمون؟! بابا تا بوده و نبوده خوشحالیا اینجا بوده، خنده ها اینجا بوده، عیدها، جشن ها، مناسبتها! یه کم یادمون بیاد خب! یه جوری حرف میزنیم از "رفتن و تا ابد نیامدن" که انگار یه عمری شکنجه شدیم اینجا! بعد مثلا یه جوریه که هر کی هم بتونه بیشتر نیاد، رکورد بزنه، قهرمانه!
.
واقعا عجیبه که همیشه دنبالِ خلاص شدنیم! دنبالِ "رفتن و هیچوقت برنگشتن" علتِ این تصور هم تقریبا واضحه! «افراط!» افراط در هر چیزی بَده! در دیانت، در سیاست، در روابط! من خودم اگه مجبور باشم از بین افراط و تفریط یکیو انتخاب کنم؛ قطعا یه آدمه تفریطی میشم؛ چون آدمِ افراطی، به مرور متوقع میشه! زیاده خواه میشه! ممکنه بخاطر تعدُدِ اعمال ، حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی بهش دست بده،،، و اینکه همیشه اذیت میشه چون توقعِ رفتارِ ایده آل از همه داره (نظر کاملا شخصی!) بخاطر این اینا رو نوشتم که بگم اگه ما افراط گر هستیم، متوقع نباشیم دیگه!چون دیگه اینجا، مشکل ماییم، نه بقیه!
.
بعد مثلا یکی پنج روزه اومده، هفتاد صفحه حرف زده بعد میگه وای معتاد شدم چه بَده آقا! خدافظ. (عُمراً بِره!) ،،، خب اصلا اگه بد میگذشت که همه ی اونایی که پست خدافظی میذاشتن، میرفتن و بر نمیگشتن هیچوقت! در حالیکه همه ی ما میدونیم بعد از اون پُستهای خدافظی، دقیقا چه اتفاقی میفته..!
.
بیاین تصمیم بگیریم اونقدری افراط نکنیم که بخوایم اینجور تصوراتی از انجمن توی ذهنمون داشته باشیم. که اونقدر حالمون بد نشه که همزمان عکس و امضا و بایو رو کنیم: "خدافظ تا ابد؛ حلالم کنید" و جملاتی از این قبیل... که فکر کنیم هر کی بره نیاد، خوش به حالشه. من همیشه به اونایی که اومدنشونو مدیریت میکنن، غبطه میخورم! نه اونایی که پُستهای خدافظی میذارن و چهار روز بعد بر میگردن و دوباره همون اتفاقات و همون پستها و همون خدافظی و حلال کنید و برو با خبرای خوب برگرد و فلان و اینا!
.
چند مدت قبل، من تحتِ یه فشار روحی بودم، با یکی دو تا از بچه ها هم صحبت کردیم راجع بش. خیلی سردرگم و مأیوس و خلاصه وضع بدی بود،، بعد دیدم بهترین راه اینه که یه مدت برم دور شم، انرژی منفیم نرسه! خلاصه رفتم و هم حال خودم بهتر شد هم حالِ بقیه رو بد نکردم. (البته منم سابقه ی گذاشتن پست خدافظی دارما؛ ولی از یه جایی به بعد، دیگه بی صدا رفتم) حالا مسئله خیلیم پُست و اینا نیست،، مسئله اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم.
.
الآنم که دیگه خدا عنایت کرده، تابستونو رسونده خلاص شدیم دیگه واقعا خیلی بَده که بخوایم با این حرفها و خداحافظیا حالِ همو بد کنیم (منظورم اونایی هستن که اساساً حالشون بد میشه؛ وگرنه که برای خیلیا هم بی اهمیته)
.
خب دیگه اگه بیشتر از اینم طولانی شه کیفیت متن میاد پایین. من خودم رو در جایگاهی نمی بینم که بخوام نصیحت کنم یا خوب و بد تعیین کنم،، فقط حس کردم گفتنِ این حرفا میتونه اندکی موثر واقع بشه و باعث شه چند لحظه هر کسی که این پُست رو می بینه راجع بش یه کم فکر کنه.
.
آقای سلطانی، آقا مهدی،،، کاربرا همیشه شما رو با پُستها و بحثای باحالِ دو نفره تون دیدن؛ این پُستهای غم انگیز، یه کم عجیب و بعید بود... به هر حال، هرکسی مسئول زندگی خودشه، اما اگر دوباره با همون روحیه ی عالی برگردین اینجا، خیلی خوب میشه.
.
blue , @faezeh-r , @SenatoOor ، شاید فک کنین مثلا حالا که شما رفتین، منم میرم که خب باید بگم سخت در اشتباهید^^ برگردین ..در نهایت هم فقط میتونم بگم: من خود، به چشمِ خویشتن دیدم که جان (ها) یم میروند و اصلا قبول نیست آقا! :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
گلنار
. -
-
یه سخنرانی توی TED دیدم.میگفت اهدافتون رو به کسی نگید چون وقتی به زبان میارید دیگران تحسینتون میکنن ذهن فکر میکنه اتفاق افتاده و تموم شده.تو ازمایش هاشون کسایی که از اهدافشون صحبت نمیکردن موفق بودن و بقیه نصفه کاره رها کرده بودن.گفتم شاید واستون جالب باشه.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
سلاام
خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم
میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید
منتظرتون هستیم
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دوازدهم @یازدهم @دهم
@تجربیا @ریاضیا @انسانیا
@دانشجویان-پیراپزشکی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام روزتون بخیر.
یک کتاب رو باید گروهی تایپ کنیم و جمع بندی مطالب به عهده منه
میخوام بدونم برنامه ای، آموزشی، تجربه ای که بتونه کمکم کنه یه کار تمیز درست کنم وجود داره؟
حتی هوش مصنوعی
ممنون میشم اگه میدونید بگید
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
دیدی دوسداری یه اتفاقی بی افته
یه زندگی متفاوت داشته باشه
یه دوره از زندگیت یه راهی رو انتخاب کردی و الان دوس داری برگردی و انتخابش نکنی
میگی کاش این کارو نکرده بودم!
کاش این تصمیم رو نگرفته بودم
و یا کاش فلان کارو میکردم🫠
و ته ذهنت یه گوشه ای یه رویایی داری یه رویا از یه زندگی ایدهآل
اون زندگی ایده آل همیجوری کشکی نرفته اونجا
هیچ فکری هیچ طرز نگرشی هیچ احساسی همینجوری و بی دلیل بوجود نیومده
برای هر یه چیز خوبی که اون زندگی داره یه بار یه جای از زندگی چیزی رو تجربه کردی که باعث شده اون زیبایی رو بخوای در واقع متوجه اون بشی
و الا تا تجربه نکرده بودی حتی از وجود همچنین چیزی بیخبر بودی
تا بی پولی رو تجربه نکرده باشی قدر پولدار بودن رو نمیدونی
تا خونه حیاط دار داشته باشی توی اون زندگی ایدهآل خونه حیاط دار جایی خاصی نداره
تا حسرت چیزی رو نداشته باشی نمیتونی زندگی بدون اون حسرت رو آرزو کنی
یه چیز بخوام ازت؟
فکر کن وسط اون زندگی ایدهآلی و اونجا تماما برای توعه
فقط یه چیزی که هست اینه که تجربیات و احساسات و افکاری که الان داری رو اونجا نداری
فکر میکنی چه فرقی با الانت داره
خیلی خوشحال تری؟
تویی که تجربه خونه بدون حیاط رو نداشتی بخاطر اینکه الان خونه ای که توشی یه حیاط خیلی زیبایی داره چقدر خوشحالی؟ نمیگم ناراضی هستی احتمالا خیاطتتون رو دوس داری ولی اون شوق داشتنش رو دیگه نداری( البته که این فقط یه مثل خیلی کوچیکیه)
در عوضش رنگ خواسته هات عوض میشه
تا تشنگی رو تجربه نکنیم قدر ابو
تا شکست رو تجربه نکنیم قدر پیروزی رو
و
و
خلاصه قدر چیزایی که میخواییم رو بدونیم چون برای اینکه اینا بوجود بیان کم رنج و سختی و کاستی کشیده نشده
و اینکه کاش اینجوری میشد هم زیاد نگیم
حکمت اینکه اون اتفاق افتاد اینه که الان چیزی واسه خواستن هدفی برای زندگی عیبی برای درست کردن ..دلیلی برای فردا صبح بیدار شدن داری
اون زندگی رویایی یکی دیگه از دلایلی که اونجا.. یه گوشه از ذهن من و تو هست هم اینه که بدستش بیاری.. تلاش کنی تا بدستش بیاری
چیزی که در موردش حرف میزنم ممکنه یه احساس باشه که میخوای داشته باشی
یه زندگی لوکس/ساده ای باشه که میخوای داشته باشی
یه نوع حرف زدن راه رفتن و حتی تفکری باشه که دوس داری ایجادش کنی
باید اون زندگی رو برای خودت درست کنی و نگی ای کاش فلان کارو نمیکردم/یا میکردم
چون هیچ سمانه ای جز اونی الان اینجاست و داره این متن رو مینویسه، لایق زندگی ایدهآلی که الان میخواد داشته باشه، نیست
میفهمی که چی میگم؟
این چیزی بود که من از کتاب کتابخانه نیمه شب یاد گرفتم ♡
البته کامل برداشت شخصی من بود
و چقدر بهش نیاز داشتم...
دوس داشتم این نوشته رو مثل هزاران حرفی که داشتم و بیانش نکردم، پاکش کنم
ولی چون توی ایدهآل من یه دختری هست که کمتر برای کارای خواسته و نکردش پشیمونه.(نه الانی که کلی حرف نزده و پشیمونی بابتشون رو داره) . پس همینجوری که هست میزارم اینجا بمونه
یه قدمِ شده کوچولو ولی رو به جلو برای من:)
شاید برای حتی یه نفر دیگه که گذرش افتاده اینجا و این نوشته رو خونده مفید باشه
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه بچهها
امروز اومدم با یه تاپیک جذاب! برای بچههای جذابتر!
خب امسال هم داره تموم میشه دوستان (واقعا؟!)
کلی اتفاق افتاد امسال برای هرکدوممون .. خوب، بد، زشت، حتی جلف! ️
اینجا قراره از ترینهای سال 403 بنویسیم. دوستاتونو تگ کنین و بگین که هرکسی «چی ترین» بوده ..
از خوبیای همدیگه بگین البته اخلاقای بد رو هم لحاظ کنین که پررو نشن دیگه
سال نو رو هم از همینجا پیشاپیش تبریک میگم بهتون امیدوارم سال خوبی داشته باشین
لایک و کامنت و معرفی به دوستاتون فراموش نشههه
@دانش-آموزان-آلاء
سلام سلام
اینوری سلام:////
اونوری سلام:\\
هر وری سلام :/|
کلا سلام
خلاصه سلام
همین اول کاری بگم این تاپیک پیشنهاد @ma-a بود
خب سوال
تاپیک مشاعره داشتیم چرا دوباره ؟؟؟
اینبار یه کم فرق میکنه
چه فرقی ؟؟
اینبار قراره جای مشاعره با شعر، با آهنگ مشاعره کنیم
بیاین متن آهنگایی که خوندین رو بر اساس متن آهنگ مادر بنویسین و لذت ببریم ( یه جور تداعی خاطرات هستن آهنگا )
عشق آهنگا بیاین
@دانش-آموزان-آلاء ️
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@انسانیا
درود بر همه دوستان و همراهان
چیزی که به نظرم اومد این که تو تموم این سالها اونجوری که باید و شاید تو تاپیک های عید نوروز آلاخونه به رسم و رسومات پرداخته نشده، چیزی که بوده فقط تبریکات بوده و شادی
من تصمیم گرفتم امسال از رسم و رسومات و سنت های عید نوروز بگم و بعد از اون به امید خدا تبریک های خوشگلتون رو روانه تاپیک کنید
عید نوروز
با نزدیک شدن به پایان سال ۱۴۰۳، همه در حال آماده شدن برای استقبال از نوروز ۱۴۰۴ هستند. سال ۱۴۰۳ کبیسه و ۳۶۶ روزه است و سال جدید در نیمه روز ۳۰ اسفند ۱۴۰۳ تحویل خواهد شد.
لحظه دقیق تحویل سال ۱۴۰۴:
زمان: ساعت ۱۲:۳۱:۳۰ ظهر
تاریخ شمسی: پنجشنبه ۳۰ اسفند ۱۴۰۳️
تاریخ میلادی: ۲۰ مارس ۲۰۲۵️
تعطیلی طولانی نوروز ۱۴۰۴: سال ۱۴۰۳ به دلیل کبیسه بودن، ۳۰ اسفند بهعنوان تعطیل رسمی محسوب میشود. همچنین چهار روز اول سال ۱۴۰۴ نیز تعطیل است که در مجموع ۶ روز تعطیلی پیوسته را رقم میزند.
تاریخچه عید نوروز؛ جشن کهن ایرانیان:
نوروز یکی از قدیمیترین جشنهای جهان است که بیش از ۳۰۰۰ سال قدمت دارد و در دوران هخامنشیان بهعنوان یک آیین رسمی شناخته شد.
نوروز در فرهنگ ایران باستان:
نمادی از پیروزی نور بر تاریکی
آغاز زندگی دوباره طبیعت
فرصتی برای دور شدن از ناملایمات گذشته
داریوش بزرگ در تخت جمشید مراسم باشکوهی برگزار میکرد که نمایندگان کشورهای مختلف در آن شرکت میکردند.
ساسانیان نیز نوروز را با اهدای سکه و هدایای ارزشمند گرامی میداشتند.
این جشن در کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، آذربایجان، ازبکستان و بخشهایی از چین و هند نیز برگزار میشود.
برخی سنتهای نوروز در کشورهای مختلف:
افغانستان: تهیه هفتمیوه (ترکیبی از میوههای خشک و شیره)
ترکمنستان: مراسم گلگردانی (نمادی از خوشاقبالی)
تاجیکستان: رقص و آوازهای محلی
مهمترین سنتهای عید نوروز:
سفره هفتسین؛ نماد خوشبختی و برکت:
یکی از برجستهترین نمادهای نوروز، سفره هفتسین است. ایرانیان در روزهای پایانی سال، این سفره را در خانههای خود پهن میکنند و در کنار آن، لحظه تحویل سال را جشن میگیرند. هر یک از اجزای هفتسین، مفهوم خاصی را در بر دارد:
اجزای سفره هفتسین و معانی آن:
سیب: نماد سلامتی و زیبایی
سنجد : نماد عشق و مهر
سبزه: نماد طبیعت و سرزندگی
سیر🧄: نماد دفع بلا و بیماری
سمنو: نماد برکت و فراوانی
سرکه: نماد صبر و استقامت
سماق: نماد طلوع خورشید
خانهتکانی و پوشیدن لباس نو:
یکی از رسومات مهم نوروز، خانهتکانی است که معمولاً از چند هفته قبل از عید آغاز میشود. مردم با تمیز کردن خانههای خود، گرد و غبار سال گذشته را پاک میکنند و فضا را برای آغاز سال جدید آماده میکنند. این کار نمادی از پاکسازی روح و جسم نیز محسوب میشود.
پوشیدن لباس نو یکی دیگر از آیینهای نوروزی است. بسیاری از ایرانیان در لحظه تحویل سال، لباسهای جدید به تن میکنند تا سال نو را با احساس تازگی و امید آغاز کنند. انتخاب لباسهای روشن و تمیز، نشاندهنده استقبال از شادی و نشاط در سال جدید است.
دید و بازدید و عیدی دادن:
نوروز زمانی برای تقویت روابط خانوادگی و اجتماعی است. یکی از سنتهای اصلی بعد از لحظه تحویل سال، تماس گرفتن با اقوام و آشنایان است تا سال جدید را تبریک بگویند. و بعد از تحویل سال خانوادهها به خانه بزرگترها میروند و سال نو را به آنها تبریک میگویند. این دیدارها فرصتی برای گسترش دوستیها، ایجاد همدلی و زنده نگه داشتن روابط خانوادگی فراهم میکند.
یکی از رسوم جذاب عید نوروز عیدی دادن به کودکان است، که معمولاً شامل پول نقد یا هدایای کوچک است.
.
@ریاضیا
@تجربیا
@انسانیا
@دهم
@یازدهم
@دوازدهم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@ادمین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-پیراپزشکی
@ناظم
@همیار
دیگه واسه اینکه کسی از قلم نیفته همه گرو ها رو منشن کردم
پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک میگم
امیدوارم که سال خوبی پیش رو داشته باشید و از تک تک لحظات زندگیتون بهترین بهره رو ببرید و همیشه شاد و پیروز و سربلند باشید️
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز️