-
sheyda.fkh
تَرَم اندازه ی ابری که به باران بزند
تو در این شهر نباشی، به بیابان بزند
هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست
جز غم انگیزی پاییز، دگر فصلی نیست -
sheyda.fkh
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای دل این دم است تا دانی -
sheyda.fkh
من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر من میروم؟او میکشد قلاب را -
sheyda.fkh
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور -
دل اگر خدا شناسي، همه در رخ علي بين
به علي شناختم من، به خدا قسم خدا را -
sheyda.fkh
تا نفس دارم نخواهم داشت دست از عاشقی
یک نفس بی عیش و عشرت سر نمی آید مرا