-
jahad.20
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست -
dib.damini تو عیب کسان هیچگونه مجوی
که عیب آورد بر تو بر عیبجوی
وگر چیره گردد هـوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد
-
jahad.20
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس -
dib.damini سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
-
jahad.20
در ظلمت حیرت ار گرفتار شوی
خواهی که ز خواب جهل بیدار شوی -
dib.damini یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت -
negar salehi
تا چند حدیث قامت و زلف نگار
تا کی باشی تو طالب بوس و کنار -
dib.damini رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند -
negar salehi
در درد شکی نیست که درمانی هست
با عشق یقینست که جانانی هست -
dib.damini تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست -
negar salehi
تا این دل من همیشه عشق اندیشست
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست -
dib.damini تا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در مکن زنهار باز -
negar salehi
زلف تو به فتنه باز بیرون آمد
آن کار که داند که کجا انجامد -
dib.damini دلت آبی تراز دریا رفیقم
به کامت شادی دنیا رفیقم
الهی دائما چون گل بخندی
شب و روزت خوش و زیبا رفیقم -
negar salehi
مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست -
dib.damini تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد -
-
-
@خون-سرخ
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمانویس و رامین
-
sheyda.fkh
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفتبنفشه نيك گو