-
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد الا به غمگساران -
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم -
مرکز عدل بارگاهش باد کان اقبال در کلاهش باد
-
این پست پاک شده!
-
درسرکام جان نشاید کرد دل چگونه به مرد شاید داد
-
@m__sadra__b
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم -
mohammad666666 چقدر خسته ام از این دقیقه های پاپتی
از امتــــداد خستــه ی کلاف بی عدالتی -
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم -
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی ست
حال هجران تو چ دانی که چه مشکل حالی ست -
@m__sadra__b در آن ساعت كه خواهن این و آن مُرد
نخواهنــد از جهــــان بیش از كفن برد -
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
-
در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود -
در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم -
mohammad666666 من که یکبار به وصل تو رسیدم همه عمـر
کی توانــم کــه شوم از تـو به یک بـار جدا