-
mohammad666666 دام تزویـــر كه گستردیم بهــر صید خلق
كرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شكار -
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم -
mohammad666666 ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم -
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخه ی سنگین ز باز و برگ خامش بر استانه ی محراب بود
-
mohammad666666 در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
كه پریـــدن نتـــوان با پـــر و بـال دگـران -
نشان یار سفر کرده ام از که پرسم باز
که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
-
mohammad666666 تا رفته ای، شمـار شب و روز می کنم
ایام عمر من، همـه یوم الحساب بــود -
دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگردد زهرمی دهم پندش ولیکن در نمیگیرد
-
mohammad666666 دانه بهتــــر در زمین نــرم بالا می كشد
سرفرازی بیشتر چون خاكساری بیشتر -
راست خواهی جهان تو داری و بس
که نداری غم ولایت کس -
mohammad666666 سنگ هایی که من از یاد تو بر سینـه زدم
کعبه ای می شد اگر خانه بنــا می کـــردم -
مرد هر هفته ای ز راه فراغ
به تماشا شدی به دیدن باغ -
mohammad666666 غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
کـه ز هـــر ذره بــــه درگـاه خــــدا راه بود -
درچنان خانه ای معنبر پوش
شد چو بادشمال خانه فروش -
mohammad666666 شب فراق ندانــــد که تا سحــر چنـــد است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است -
ترسم این پرده چون براندازند
با غلط خواندگان غلط بازند -
mohammad666666 دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هـزار آفــرین بر غم باد -
در دهم ماه و در ششم بهرام مجلس اراسته به تیغ و به جام
-
mohammad666666 مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانیست و دگــرگــون نخــواهـــد شد -
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند