Your browser does not seem to support JavaScript. As a result, your viewing experience will be diminished, and you have been placed in read-only mode.
Please download a browser that supports JavaScript, or enable it if it's disabled (i.e. NoScript).
@romisa1234 دل اگر خدا شناسي، همه در رخ علي بين به علي شناختم من، به خدا قسم خدا را شهریار
ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تواضع سر رفعت اندازدت تکبر به خاک اندر اندازدت
تویی تویی شمع سرای من تویی تو عشق آشنای من بیا ببین وفای من سرود من نوای من
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
@romisa1234 در مشاعره... گفته است:
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نیایی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون مینویسمو اون خوابه
هیچ دل را به کنه او راه نیست عقل و جان از کمالش آگاه نیست
هیچ دل را به کنه او راه نیست عقل و جان از کمالش آگاه نیست تو همونی که دلم از دیدن رویت میلرزه دلم افتاد به لرزه به این لرزیدن میرزه
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
@romisa1234 تاوان دیدن چشمای زیبایت باختن دل و اسیر شدنم بود
دریاب کنون که نعمتت هست به دست کاین دولت و ملک می رود دست به دست
تورامن چشم درراهم شباهنگام
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم مولانا
joy من وجود و زندگی، روح و روانم باختم منتظر در راه تو عمر جوانم باختم
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
joy من کویر خشک اوهامی زده در دورها تو ولی یک دسته گل از هر بدی هستی رها
آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
joy شب و شب سوی تو را آورم از نور نشانه که بدانی ره من مقصد حقی ست یگانه