-
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوست -
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخیارا تو در این برزن یکتایی و بی همتا
جانا نتوانم من این دل،دلِ انسان است
م.ر(ل) -
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رخت -
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايد -
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید -
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخیارا تو در این برزن یکتایی و بی همتا
جانا نتوانم من این دل،دلِ انسان است
م.ر(ل)شعر گویی جوانم
-
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟ -
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟ -
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخیارا تو در این برزن یکتایی و بی همتا
جانا نتوانم من این دل،دلِ انسان است
م.ر(ل)شعر گویی جوانم
کجاشو دیدی استاد...
-
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش را -
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانی -
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:) -
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانییارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل) -
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستم -
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانییارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل)چه جذاب بود
-
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستمميشوند از سرد مهري دوستان از هم جدا
برگ هارا ميکند باد خزان از هم جدا -
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستمميشوند از سرد مهري دوستان از هم جدا
برگ هارا ميکند باد خزان از هم جداوقتی نقطه ضعف بدی دست مردم (:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من بیچاره زدند -
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل) -
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانییارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل)چه جذاب بود
چشماتون قشنگ میبینه:/
-
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
Miss.Joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن مارا