-
امیرمحمد یوسفوندreplied to parisa khany on آخرین ویرایش توسط امیرمحمد یوسفوند انجام شده
parisa khany در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در شب قدر از صبوحی کرده ام عیبم مکن/سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
در این میخانه بود که معشوق بدید/بگفتا که یا رب جام می بر انداشتید
-
امیرمحمد یوسفوند تن ز جان و جان ز تن مستور نیست/لیک کس را دیده جان مستور نیست
-
parisa khany در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند تن ز جان و جان ز تن مستور نیست/لیک کس را دیده جان مستور نیست
تا کجا پیکار میکنی تا برسی/عقل و جان دست ده تا که رسی
-
برا امشب بسه
-
parisa khanyreplied to امیرمحمد یوسفوند on آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شده
امیرمحمد یوسفوند دو دوست با هم اگر یکدل اند در همه کار/هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند
شب خوش -
parisa khany
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ی ماست -
zeinab dehghani تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
-
zeinab dehghani
وقت ان شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت -
zeinab dehghani وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن -
zeinab dehghani دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
-
zeinab dehghani
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به دای رفتم و چندی به سر شدم