-
Kosar A003 آمد به زبان حال در گوشم گفت/دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany
تکیه بر صبر و توان کم کن که در میدان عشق
آن زپا افتادهای،وین ناتوانی بیش نیست -
parisa khany
تکیه بر صبر و توان کم کن که در میدان عشق
آن زپا افتادهای،وین ناتوانی بیش نیستنوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 تو آن نیی که توانی که خستگان بلا را/به کام دل برسانی و جان به لب نرسانی
-
Kosar A003 تو آن نیی که توانی که خستگان بلا را/به کام دل برسانی و جان به لب نرسانی
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۴۴ آخرین ویرایش توسط Kosar A003 انجام شدهparisa khany
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده را -
parisa khany
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده رانوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 آتش عشق است کاندر نی فتاد/جوشش عشق است کاندر می فتاد
-
Kosar A003 آتش عشق است کاندر نی فتاد/جوشش عشق است کاندر می فتاد
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany دیشب دل پریشم تا صبح ناله میکرد
گاهی ز دست زلفش گاهی ز دست شانه -
parisa khany دیشب دل پریشم تا صبح ناله میکرد
گاهی ز دست زلفش گاهی ز دست شانهنوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 هر چه می خواهی بکن بر من رواست/بی نصیبم ز آن لب شیرین نکن
ملت منظور ندارماااااا چیز دیگه به ذهنم نرسید، -
Kosar A003 هر چه می خواهی بکن بر من رواست/بی نصیبم ز آن لب شیرین نکن
ملت منظور ندارماااااا چیز دیگه به ذهنم نرسید،نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط Kosar A003 انجام شدهparisa khany نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی
همچو نیلوفر بشاخ نسترن پیچیدهام
منم خاسدم مث خودت بجوابم
من دیگ برم فعلن:) -
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به به مشاعره به راه انداختین به ما نمیگید
-
Kosar A003 هر چه می خواهی بکن بر من رواست/بی نصیبم ز آن لب شیرین نکن
ملت منظور ندارماااااا چیز دیگه به ذهنم نرسید،نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany در " مشاعره " گفته است:
Kosar A003 هر چه می خواهی بکن بر من رواست/بی نصیبم ز آن لب شیرین نکن
ملت منظور ندارماااااا چیز دیگه به ذهنم نرسید،نو سودایی بباید بود بر خورشید/خورشید چشم ندارد معشوق بدرخشید
-
parisa khany نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی
همچو نیلوفر بشاخ نسترن پیچیدهام
منم خاسدم مث خودت بجوابم
من دیگ برم فعلن:)نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۵۵ آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شدهKosar A003 محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت/مست گفت ای دوغاین پیراهن است افسار نیست
بهتر موضوع رو عوض کنیم، -
parisa khany در " مشاعره " گفته است:
Kosar A003 هر چه می خواهی بکن بر من رواست/بی نصیبم ز آن لب شیرین نکن
ملت منظور ندارماااااا چیز دیگه به ذهنم نرسید،نو سودایی بباید بود بر خورشید/خورشید چشم ندارد معشوق بدرخشید
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۵۷ آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شدهامیرمحمد یوسفوند در شب قدر از صبوحی کرده ام عیبم مکن/سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
-
parisa khany
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده رانوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 در " مشاعره " گفته است:
parisa khany
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده رااز تباه عاشقی هیچ ندانم گفت/تا به عزل رسم به مهر تو نخواهم گفت
-
امیرمحمد یوسفوند در شب قدر از صبوحی کرده ام عیبم مکن/سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۹:۵۸ آخرین ویرایش توسط امیرمحمد یوسفوند انجام شدهparisa khany در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در شب قدر از صبوحی کرده ام عیبم مکن/سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
در این میخانه بود که معشوق بدید/بگفتا که یا رب جام می بر انداشتید
-
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
parisa khany
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده رااز تباه عاشقی هیچ ندانم گفت/تا به عزل رسم به مهر تو نخواهم گفت
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۲۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهامیرمحمد یوسفوند تن ز جان و جان ز تن مستور نیست/لیک کس را دیده جان مستور نیست
-
امیرمحمد یوسفوند تن ز جان و جان ز تن مستور نیست/لیک کس را دیده جان مستور نیست
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۲۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند تن ز جان و جان ز تن مستور نیست/لیک کس را دیده جان مستور نیست
تا کجا پیکار میکنی تا برسی/عقل و جان دست ده تا که رسی
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۲۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
برا امشب بسه
-
parisa khany در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در شب قدر از صبوحی کرده ام عیبم مکن/سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
در این میخانه بود که معشوق بدید/بگفتا که یا رب جام می بر انداشتید
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۹، ۲۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شدهامیرمحمد یوسفوند دو دوست با هم اگر یکدل اند در همه کار/هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند
شب خوش -
امیرمحمد یوسفوند دو دوست با هم اگر یکدل اند در همه کار/هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند
شب خوشنوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ی ماست -
parisa khany
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ی ماستنوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۹، ۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهzeinab dehghani تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
-
zeinab dehghani تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
نوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۹، ۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@ghazal-dalvand ترسم که سر کوی تورا سیل بگیرد
ای بی خبر از گریه مستانه ام امشب