-
@Farhadd
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم -
ramses kabir
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی -
@Farhadd دوست داران را به جز پندار دوستداری نبود
هرکه را دیدم ،به جز در لاف پنداری نبود
ما به خود با باور خود این چنین پنداشتیم
گر ن هیچ کس با دل ما همدم رازی نبود
میم لام -
خیلی شعراتون زیباست.
با ی در ادامه اخرین شعر.
یکی از بخت کامران بینی
دیگریرا دل از مجاهده پست
ان در آنچاه خویشتن نفتاد
وین بر این تخت خویشتن ننشست
تاج دولت خدای میبخشد
هر که را این مقام و رتبت هست
لاجرم خلق را بخدمت او کمر بندگی بباید بستسعدی
-
@Farhadd دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم -
@Farhadd
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
(امیدوارم درست نوشته باشم) -
@Farhadd من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم -
@Farhadd
واعظان کین جلوه در محراب و منبر. میکنند
چون ب خلوت میروند وان کار دیگر میکنند -
@Farhadd
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد:) -
@Farhadd
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
لطفا به ترتیب بفرستین
فرهاد
خودم
فاطمه
مهشید